شعر و ترانهنوشته های حسن مصطفایی دهنوی
شعر صد سال – حسن مصطفایی دهنوی
« صد سال »
صد سال شد از مال كسي لقمه نخوردم
خون بدنم خوردم و از خلق نخوردم
عمري همه از زحمت خود لقمه بخوردم
با فقر و قناعت همه عمرم گذراندم
بگذشت مرا عمر چه خوردم ، چه نخوردم
خشنودم از آن منت مردم كه نبردم
صد معنويات از گنج قناعت1 بشمردم
منت نكشيدم زكس وسربه خجالت نسپردم
هر بي هنري را زِ نعم2 لقمه چشاندم
از سفره ي نامرد ، دو دستم بكشيدم
خود خواهي و كبر از سر خود باز براندم
دستي ز تواضع3 به بَرِ خلق نبردم
هر نيمه شب از ديده ي خود اشك چكاندم
صد شكر كه در جهل ابد ، باز نماندم
٭٭٭
1- رضايت به اندك چيز 2- نعمتها- نيكيها 3- فروتني- نرمي
حسن مصطفایی دهنوی