شعر

اشعار رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) -3

[ad_1]

با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از شعر همراه باشید :

مداحی شهادت امام حسن مجتبی, اشعار صفر

      
بسکه از آه، دل شعله ورت می سوزد
با تماشای تو قلب پدرت می سوزد
     
ای جگر گوشه ی من شعله مزن بر جگرم
جگرم سوخت ز بسکه جگرت می سوزد

 

زودتر از همه پیش پدرت می آیی
زودتر از همه شمع سحرت می سوزد

 

بعد من هرچه بلا هست سرت می آید
بعدمن وای که پا تا به سرت می سوزد
  

زیر پرهای تو آرام گرفتم بابا
حیف از شعله ی در بال و پرت می سوزد

 

گاه در کوچه ای از درد زمین می افتی
گاه از ضرب کسی چشم ترت می سوزد

 

گاه یک نقش به یک روی تو جا می گیرد
گاه یک زخم به روی دگرت می سوزد

 

گاه در پشت در خانه ی خود می نالی
چشم وا می کنی و دورو برت می سوزد

 

یک طرف دست تو در پای علی می شکند
یک طرف دخترکت پشت سرت می سوزد

 

از صدای تو در آن شعله علی می فهمد
که اگر فضه نیاید پسرت می سوزد

 

اشعار شهادت امام حسن مجتبی (ع)

 

یا محمّد من به درگاهت پناه آورده ام
چلچراغ اشک در این بارگاه آورده ام

 

دست هایم هر دو خالی، دیدگانم پر ز اشک
خون دل، داغ جگر با سوز و آه آورده ام

 

من همه بارِ گنه، تو رحمهٌ للعالمین
رحمهٌ للعالمین، بار گناه آورده ام

 

اشگ خجلت، دامن آلوده، بار معصیت
جسم خسته، بارِ سنگین، رنج راه آورده ام

 

پرده های معصیت بستند چشمم را ولی
رو به این در، هوای یک نگاه آورده ام

 

روسیاهم، معصیت کارم، بدم، آلوده ام
هر که هستم بر در رحمت پناه آورده ام

 

یا محمّد شستشویم ده به آب رحمتت
نامه ای چون رویم از عصیان سیاه آورده ام

 

چشم گریان من و گم گشته قبر فاطمه
یک فلک سیّاره در اطراف ماه آورده ام

 

یا محمّد بر تو و بر دخترت زهرا سلام
از خراسان رضا روحی فداه آورده ام

 

با همه آلودگی محصول من مهر شماست
میوه های نخل «میثم» را گواه آورده ام

 

اشعار رحلت پیامبر, اشعار رحلت پیامبر اعظم (ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع)

 

اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد

 

چشمهایش به در و منتظر آمدنیست
زیر لب زمزمه مادر مادر دارد

 

جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست
داغ ارثی ست که در سینه مکرر دارد

 

زهر تنها کس و کار دل او گشت اگر
یادگاریست که از کینه همسر درد

 

پیش چشمش که توانسته بروی منبر….
….رود و دست به سبّ پدرش بردارد؟

 

لحظه های سفرش در بغلش می گیرد
چادری را که بوی یاس معطر دارد

 

آرزو داشت نمی دید در آن کوچه تنگ
مادرش روی زمین لاله پرپر دارد

 

گفت با گریه حسین جان… تو دگر گریه مکن
که حسن میرود و سایه خواهر دارد

 

آه… لایوم کیوم تو که در صحرا کیست
جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد

 

اشعار رحلت پیامبر اعظم (ص)

 

آیا شده بال و پرت آتش بگیرد
هر چیز در دور و برت آتش بگیرد

 

آیا شده بیمار باشی و نگاهت
از نیش خند همسرت آتش بگیرد

 

آیا شده یک روز گرم و وقت افطار
آبی بنوشی … جگرت آتش بگیرد

 

آیا شده تصویری از مادر ببینی
تا عمر داری پیکرت آتش بگیرد

 

می گریم از روزی که می بینم برادر
در کوفه موی دخترت آتش بگیرد

 

می گریم از روزی که می بینم برادر
از هرم خاکستر سرت آتش بگیرد

 

آه … از خنکهای گلویت بوسه ای ده
تا قبل از اینکه حنجرت آتش بگیرد

 

آقا بس است دیگر مگو از شعله هایت
ترسم که جان خواهرت آتش بگیرد

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر

[ad_2]

امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای شعر

مجله اینترنتی گلثمین آرزوی بهترینها را برای شما دارد.

لینک منبع

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا