معمای واقعی زندگی – کارآگاه واقعی –
[ad_1]
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از سینما همراه باشید :
هفته نامه چلچراغ – بهروز بلمه: معرفی کردن یک فیلم یا سریال به یک دوست (یا مخاطب) همان اندازه که آسان است، پیچیده هم هست. یکی از مهم ترین نکات درباره این که هر فرد از چه فیلم یا سریالی خوشش بیاید، به سلیقه افراد باز می گردد. چه مخاطب عادی و چه مخاطب حرفه ای سینما باشیم، تفاوتی نمی کند. سلیقه ما اولین مرحله ای است که یک اثر هنری باید از آن بگذرد تا بتواند به دلمان بنشیند. این نکته حتی برای منتقدان بسیار حرفه ای و تئوریسین های سینما نیز صدق می کند.
با این تفاسیر انکار نمی توان کرد زمانی که در این صفحه سینمای جهان، فیلمی یا سریالی را معرفی و بررسی کرده ایم، اعمال سلیقه نکرده باشیم. اما تلاش هم کردیم تا اگر فیلم و سریالی را نقد منفی یا مثبت می کنیم، با استفاده از دلایل و براساس نظریه ها و اصولی باشد که در تئوری فیلم مورد اتفاق نظر است و صرفا اعمال سلیقه نبوده باشد. برای مثال سریال «بازی تاج و تخت» مورد پسند سلیقه نگارنده بوده است، اما از نظر تئوریک و زیبایی شناسی و اصول روایت و مفاهیم دیگر ایرادهای زیادی داشت که اجمالا به بعضی اشاره کردیم. در این مطلب به علت پخش فصل دوم سریال «کارآگاه حقیقی»، نگاهی به فصل نخست و نیم نگاهی نیز به قسمت اول فصل دوم می اندازیم.
ژانر معمایی به خاطر ویژگی های بسیاری که دارد، همواره با سلیقه اکثر مخاطبان جور درآمده است. اگر مروری بر تاریخ نقد ادبی و نقد فیلم (منظور از نقد، علم نقد به مفهوم تئوریک و آکادمیک و تقریبا نوعی فلسفه زیبایی شناختی است، نه آن چه به نام نقد به عنوان یک ژانر خبری در مطبوعات می شناسیم) نیز بیندازیم، خواهیم دید که نظریه پردازان ابتدا ادبیات و سپس سینما نیز از نظر سلیقه ای به ژانر معمایی (در یک زیرمجموعه مرتبط با ژانرهای Mystery، Crime در کنار Thriller و غیره) گرایش داشته اند که امروزه انبوه کتاب های بررسی و ساختارشناسی نوع روایت و فرم در داستان ها و فیلم های جنایی- معمایی را شاهدیم. بنابراین فارغ از همهمه رسانه ها درباره سریال کارآگاه حقیقی، به این دلیل ساده که به احتمال زیاد، سلیقه مخاطبان نیز بر می دارد و به این دلیل پیچیده که این سریال یکی از مهم ترین و موفق ترین نمونه های ژانر مذکور محسوب می شود، به افتتاحیه فصل دوم می پردازیم.
ستاره های چشم های تو در نسیم دست های من
تیزر فیلم نخست سریال به صورتی عجله ای در یک دقیقه بازیگران و حال و هوای کارآگاه واقعی را معرف می کرد. این تیزر چندان جاذبه ای برای تماشای سریال ایجاد نمی کرد. بنابراین بدون ذهنیت قبلی به تماشای آن می نشینید. تیتراژ اما نفس گیر آغاز می شود. تصاویر گرافیکی که تم آن ها بر مفهوم ذهنیت متمرکز است، به خوبی حال و هوایی معمایی ایجاد می کند و ترانه «دورتر از هر جاذبه ای» که با این سریال به شهرت جهانی رسید، به این حال و هوای معمایی شدیدا می افزاید. اما تیتراژ تاثیرگذار از نظر گرافیکی و اشعار انتزاعی ترانه آن تنها یک احساس مخلوط از اندوه، عشق، حسرت و راز ایجاد می کند. ضربه بعدی سریال بلافاصله پس از پایان تیتراژ فرود می آید. صحنه تاریک است و صدای خش دارد تیو مک کانهی چند ثانیه ای توجه شما را جلب می کند تا تصویر باز می شود و او را با گریم و شکل و قیافه ای بسیار عجیب و غریب می بینیم.
این بازیگر که یک سال پیش از پخش کارآگاه حقیقی جایزه اسکار برده بود، ستون سریال محسوب می شود و کاراکتر پیچیده و درون گرا با منشی فیلسوف مآبانه و ذهنیتی پوچ گرا و ناامید اما در عین حال امیدوار و سخت کوش، یکی از ماندگارترین کاراکترهای تاریخ سینما خواهدبود. شیوه بازیگری و شکل ساخت سینمایی و تدوین همراه با قصه پرکشش و پررمز و راز در همان 20 دقیقه اول گواه از یک مجموعه کاملا متفاوت می دهد و بعید است بیننده ای هشت قسمت سریال را پشت سر هم و هم چون یک فیلم سینمایی هشت ساعته نگاه نکند! زوج مک کانهی و وودی هرلسن که دقیقا نقطه مقابل شخصیتی اوست، غیر از لحظات جالبی که تضاد رفتاری آن ها می آفریند، دست مایه خوبی برای شیوه سه لایه ای روایت قصه می شود. دو روایت از زبان دو کارآگاه و یک روایت از نگاه دوربینی که در دو قسمت نهایی از دو روایت دیگر عبور می کند.
این شیوه سه لایه در فیلمنامه به صورت فلاش بک و فلاش فوروارد تعبیه شده و کارگردان توانسته با گریم دقیق و تدوین بی نقص روایت را به بهترین نحو به بیان بصری برساند. جدای از بازی پرقدرت این دو و دیگر بازیگران، صدای مک کانهی نقش ویزه ای در بعضی بخش ها که دارای نریشن هستند، ایفا می کند.
نیک پیتزولاتو با داشتن مهارت زیاد در فرم دادن به ساختار فیلمنامه و داشتن استعداد یک رمان نویس برای نقل داستان، نگارش متن کل هشت قسمت فصل اول سریال را برعهده داشت و ساخت تمامی اپیزودها به کر جوجی فوکاناگا سپرده شد که کارگردانی فیلم های سینمایی «بی نام» (2009) و «جین ایر» (2011) را در پرونده اش دارد. پیتزولاتو و فوکاناگا در متن و کارگردانی از تمامی تکنیک های اصولی پیش از خود با دقت فراوان استفاده کرده و با ترفندهای خلاقانه شخصی به شیوه روایت و نوع تصویربرداری توانسته اند بار هنری تاریخ این ژانر را پربارتر کنند.
دستگیر نشده ام، تغییر قیافه داده ام
دو ماه پیش زمانی که تیزر فصل دوم سریال «کارآگاه واقعی» منتشر شد، برای کسانی که عاشق فصل نخست بودند هم شادی آور بود و هم حسرت بار. حسرت به خاطر این که دیگر خبری از مک کانهی و هرلسون نیست و داستان چیز دیگری است که ارتباطی با فصل اول ندارد. اما شادمانی از حضور بازیگرانی جدید و داستانی جدید که قرار نیست یک تکرار از رقم افتاده فصل قبل را تحویل مخاطب بدهد. به خصوص حضور بازیگری چون کالین فارل که یکی از قدرتمندترین بازیگران امروز سینما محسوب می شود، به عنوان یکی از سه شخصیت اصلی نوید یک کلاس بازیگری جدید در این سریال می داد.
کالین فارل را فیلم بازها در فیلم های «باجه تلفن» و «در بروژ» و «هفت روانی» به خوبی به یاد دارند.کسی که معقتد است آل پاچینو اسطوره بازیگری است و آل پاچینو نیز معتقد است او اسطوره بازیگری سینمای امروز است! حضور او بدون شک می تواند یاد مک کانهی را در فصل دوم مخدوش کند.
اما بالاخره طرفداران این سریال توانستند قسمت نخست آن را مشاهده کنند و خیالشان از همان قسمت اول راحت شد که یک مجموعه قدرتمند هم چون فصل نخست، اما بسیار متفاوت و جدید خواهند دید.
تیتراژ فصل دوم نیز همانند فصل اول با تصاویر گرافیکی انتزاعی همراه است، اما برخلاف فصل اول که تونالیته خاکستری به نشانه سرد و بی رنگ بودن فضای قصه کل تصاویر را پوشانده بود، این بار تونالیته را رنگ قرمز احتمالا به نشانه خون و قتل و احتمالا عشق تصرف کرده است که همراه با ترانه «خودت را ناراحت نکن» با صدای لئونارد کوهن مشهور، اندکی غافل گیرکننده است.
این غافل گیری با آغاز قسمت اول دوچندان می شود، وقتی می بینیم کالین فارل در کنار پسر دست و پا چلفتی اش نشسته و دیالوگ کاملا عادی ای رد و بدل می شود. سکانس او را با سکانس اول فصل نخست که با جملات و صدا و چهره عجیب و غریب مک کانهی آغاز می شد مقایسه کنید.این شروع و کل قسمت اول اندکی دلهره آور است که آیا تجربه لذت بخش فصل اول تکرار می شود یا نه؟
در نگاه نخست به نظر نمی رسد، ولی اگر با دقت ببینید، رگه هایی از امید را در دل بیننده ایجاد می کند. موضوعات و روابط بین افراد تکراری است و تا حدی حوصله سربر، اما کاراکترهای پیچیده ای نسبت به موضوعات و روابط تکراری و حوصله سربر خواهند داشت.
دیدن تمامی قسمت های فصل قبل آن هم پشت سر هم و تجربه دیدن یک فیلم بلند هشت ساعته خیلی با این تجربه که هفته ای یک قسمت از مینی سریال های مشابه را ببینید، فرق می کند. این که امثال ما مخاطبان این ور آبی که سریال ها را مجموعه ای تهیه کرده و به سرعت می بینیم، تاثیر زیادی در جذب شدن و لذت بردن از یک سریال دارد. احتمالا این نوع دیدن در ماندگاری فصل اول این سریال در ذهن ما بی تاثیر نیست و می توان توصیه کرد فصل دوم را هم به همان شکل ببینیم و صبر کنیم تا تمام اپیزودهای آن منتشر شود.
متن ترانه Far From Any Road از گروه The Handsome Family در تیتراژ فصل اول
از تپه غبارآلود، سایه اش پدیدار می شود From the dusty mesa, her looming shadow grows
پنهان در شاخه های سمی کروئوزوت Hidden in the branches of the poison creosote
کلاف استخوان های کمر او آرام آرام به سمت خورشید سوزان می روند She twines her spines up slowly towards the boiling sun
,
و وقتی پوستش را لمس کردم، انگشتانم در خون او غلتیدند And when I touched her skin, my fingers ran with blood
در خاموشی شب، زیر ماه نقره اندود ورم کرده In the hushing dusk. Under a swollen silver moon
,
من با باد هم قدم شدم تا شکفتن کاکتوس را ببینم I came walking with the wind to watch the cactus bloom
اشتیاق عجیبی من را احاطه کرده، سایه های در حال تکامل رقصیدند A strange hunger hunted me; the looming shadows danced
.
من سمت علف هرز خاردار افتادم و رعشه دستم را حس کردم I fell down to the tomy brush and felt a tremblinghand
وقتی اخرین روشنایی، صخره ها را گرم می کند و مارهای زنگی را آشکار می کند When the last light warms the rocks and the rattlesnakes unfold
گربه های وحشی کوهی برای تکه پاره کردن استخوان هایت می آیند Mountain cats will com to drag away your bones
و برای همیشه همراه با من طلوع می کند در سراسر خاک بی صدا And rise with me forever across the silent sand
,
و ستاره ها چشم های تو خواهندشد و باد نقش دست هایم را ایفا خواهدکرد And the stars will be my hands
متن ترانه Nevermind با صدای لئونارد کوهن در تیتراژ فصل اول
جنگ را باختیم، پیمان نامه امضا شد The war was lost, The treaty signed
من دستگیر نشدم، از مرز رد شدم I was not caught, I crossed the line
دستگیر نشدم، با این که خیلی ها سعی کردند I was not caught, Though many tried
در میان شما زندگی می کنم، به خوبی تغییر قیافه داده ام I live among you, Well disguised
باید زندگی ام را پشت سر می گذاشتم I had to leave, My life behind
باید گورهایی بکنم، هرگز متوجه نخواهید شد I dug some graves, You’ll never find
حقیقت ها و دروغ های داستانی که گفته شد چیست The story’s told. With facts and lies
یک اسم دارم، اما مهم نیست I had a name, But never mind
زنم این جاست، بچه ام هم همین طور My woman’s here, My children too
قبر آن ها از ارواحی چون شما در امان است Their graves are safe, From ghosts like you
در جایی عمیق، در کنار ریشه ها In places deep, With roots entwined
زندگی را زندگی کردم و پشت سر می گذارم I live the life I left behind
منبع:
http://www.bartarinha.ir/fa/news/227121/معمای-واقعی-زندگی-کارآگاه-واقعی
[ad_2]
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای سینما
مجله اینترنتی گلثمین آرزوی بهترینها را برای شما دارد.