نقد و بررسی فیلم کوایدن ( Kwaidan )
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از سینما همراه باشید :
«افسانه کوایدان» فیلمی از ماساکی کوبایاشی کارگردان اسم و رسم دار ژاپنی است که در لغت به معنای «داستان های ارواح» است و از آن به عنوان فیلمی ترسناک یاد میشود ، البته بنده با ترسناک بودن فیلم زیاد موافق نیستم بلکه این فیلم بیشتر از آنکه ترسناک باشد فیلمی پر از مفاهیم غرفانی ، اعتقادی و سنتی ژاپن است .
این فیلم به صورت اپیزودیک از ۴ داستان تشکیل شده ( 1 – سیه مو با مه های به رنگ سیاه 2 –زن برفی با مه های به رنگ آبی3 – هویچی بی گوش با مه های به رنگ قرمز سیاه و صورتی و 4 – در یک فنجان چای با مه های رنگی بنفش و سیاه و قرمز ) و همانطور که راوی در ابتدائ فیلم میگوید أین داستانها داستانهایی است که بندرت شناخته شده اند .
این داستانها همگی داستانهایی سورئال یا فراواقع گرایانه است که با ظرافت و زیبایی بسیار دقیقی با کادر بندی های چشم نواز و همچنین رنگهای جذاب و عموما پر تنش که به مضمون هر قسمت میخورد در آسمان ( پس زمینه ) تصویر شده که البته فضائ رنگیه زمینه هر داستان نسبت به تم هر داستان تعریف متفاوت خود را دارد .
نکاتی در مورد کلیت فیلم:
قبل شروع داستانها اسم تک تک داستانها عنوان میشود و در همین حین تصاویری از مه های رنگی را میبینم که با پس زمینه هر داستان تطابق دارد، که نشان دهنده واضحی از فضاهاییست که قرار است تماشاگر با آن مواجه شود ، مثلا داستان سوم ( هویچی بی گوش ) در صحنه ی نبرد ، در پس زمینه ی آن رنگهای گرم با رگه های قرمز در آسمان که نماد خونهاییست که در أین صحنه ریخته میشود .
تصاویر ، قاب بندی ها و رنگهای فیلم به قدری قابل تامل و لذت بصری هستند که حدود نیمی از فیلم که از طبیعت بکر ژاپن گرفته شده ، بسیار شبیه قاب بندی نقاشیهای ناتورالیستی قدیم ژاپنیست مثلا در داستان دوم ( زن برفی) صحنه ی زیبای دویدن زن و شوهر به دنبال هم نمونه ی زیبای آن است
ماساکی کوبایاشی با توجه عمیق به داستانها تماشاگر را با قدرت روایتگری خود کاملا از دنیای خودشان دور میکند و به صورت عمیق آنها را به دنیای خاص و سورئال فیلم وارد میکند و با کشش و جذابیت خاصی که آمیخته از ترس ، کنجکاوی و هیجان است آنها را تا آخر فیلم همراه میکند .
کوبایاشی به زیبایی هرچه تمامتر با تصاویر در این فیلم بازی میکند و قصد دارد مفاهیم زیبایی شناسی رو با تصاویری که به بیننده نشان میدهد به مخاطب القا کنه ، تصاویر تحسین برانگیز که نسبت به مضمون هر صحنه رنگ آمیزی شدن .
داستان اول ( سیه مو (
داستان: مرد سامورایی که از کار بیکار شده یا بهتر است بگوییم رانین شده ( رانین: به ساموراییهای گفته میشود که أربابانشان دیگر به آنها نیازی ندارند و أین یک ننگ بزرگ برای یک ساموراییست) و همسر مهربان خود را با بی رحمی ترک میکند و امیدوارانه به توکیو نزد اربابی میرود ، با دختر ارباب ازدواج میکند ، اما پس از چند وقت متوجه میشود کاری که کرده به شدت اشتباه بوده و و آن زن را نیز ترک میکند و به خانه ی خود باز میگردد پس از گذراندن شبی زیبا در کنار همسر به یکباره و با فلاکت زیادی نابود میشود.
نقطه ی عطف داستان آنجاییست که سامورایی با پشیمانی نزد همسر خود باز میگردد
در ابتدا با مخروبه ای مواجه میشود که بیشتر شبیه خانه ای متروک است و پس از عبور از دالانهای کهنه و قدیمی خانه که انگار سالهاست کسی در آن نبوده به شکل ناباورانه به همسر خود که هنوز هم در حال کار کردن با چرخ ریسندگیست میرسد و یک شب رویایی را با هم میگذرانند اما صبح سامورایی که فکر میکند به زندگی عادی خود بازگشته در بالین همسر خود چشم میگشاید و با اسکلت زن که سالهاست مرده مواجه میشود و فقط موهای بلند و سیاه او به جای مانده ، این مؤهای سیاه ، بلند و زیبا که نشانه ای از زنی زیبا و مهربانست که با بی محبتی تمام در خانه ای متروک به تنهایی جان سپرده ، به طرز اعجاب آوری به حرکت می افتند و مامور انتقام میشوند و حتی دیگر اجزای خانه ی مخروبه هم که انگار زجر چند ساله این زن را دیده اند هم به شکل غیر مشهود به نابودی مرد سامورایی کمک میکنند و او در چند لحظه تبدیل به پیرمردی فرتوط میشود.
همچنین نشستن همیشگی زن پشت چرخ ریسندگی شخصیت او را به وضوح معرفی میکند و وفاداری ، خانه داری ، مهربانی و مسوولیت پذیری این زن را به ما نشان میدهد.
چند نکته کوتاه :
1- سامورایی شخصی است که با هوای نفس خود زندگی میکند و اغلب تصمیماتی که میگیرد با همین حس غریزی است ، چه ترک زن اول و رسیدن به قدرت و چه ترک زن دوم که این حرکات باعث میشود که بیننده فیلم از صحنه های دلخراشی که آخر داستان اتفاق می افتد چندان ناراحت نشود .
2- نویسنده در دو قسمت داستان به بیننده کد میدهد که ممکن است همه ی این اتفاقات خیال و توهم باشد که تماشاگر زیرک میتواند آن را براحتی تشخیص دهد اول در قسمتی که زن میگوید : دوست ندارم بخوابم و میخوام در کنارت باشم حتی اگر برای یه لحظه باشه ، دوم زمانی که سامورایی به زن میگوید : میخواهم در مورد آینده صحبت کنم و زن پاسخ میدهد حس میکنم تمام این اتفاقات فقط یک رویاس .
3- در ابتدای این داستان که اتفاقا ابتدای فیلم هم محسوب میشود باز شدن خود به خود درب خانه و همچنین مه ها و طرحهایی که در آسمان است نشان میدهد که با فیلمی فراواقعی روبرو هستیم .
داستان دوم ( زن برفی)
در شبی سرد چند نفر در جنگل برفی راه خود را گم میکنند و با زنی مواجه میشوند که جان یکی از آنها را میگیرد ولی به دیگری رحم میکند و میگوید اگر این داستان را بازگو کند جان او را نیز خواهد گرفت ، سالها میگذرد و مرد زندگی کوچک و زیبایی برای خود ساخته اما در شبی این راز را برای همسر خود بازگو میکند ، غافل از اینکه زن خود همان زن برفی است .
زن برفی روح ، فرشته یا شیطانی که به دلیل نامعلومی به دنیای انسانها می آید و به همسری مردی در می آید و تک تک لحظات زندگی مرد را تحت نظارت و احاطه در می آورد ، البته نه به صورت مستقیم بلکه با استفاده از چشمی که در تک تک صحنه های داستان نظاره گر آنهاست . از نظر من این چشمها میتواند تعبیر ساده ای از تفکرات مردمان سنتی ژاپن و حتی خود ما ایرانیها باشد که همیشه چشمانی به زندگی ما دوخته شده اند مانند دوستان ، آشنایان ، همکاران و همسایگان و به ثانیه شماری میتوانند زندگی ما را به خاطر عقاید خرافی گونه از هم بپاشند و این مهم ، نمادی از این عقیده است که چشمانی که به دنبال زندگی کسی هستند میتوانند با کوچکترین اشتباه از طرف یکی از اشخاص ، زندگی را نابود کنند.
نکته :
1- در تمام صحنه های داستان به طرز هوشمندانه از رنگها استفاده شده و میتواند به راحتی حس و حال داستان را منتقل کند ، مثلا صحنه هایی که زن برفی در فیلم ظاهر میشود فیلمساز تمامی رنگها را با ظرافت دقیق و به آرامی به سمت رنگهای سرد حرکت میدهد و هنگامی که زندگی در حالت عادی خود قرار گرفته از رنگهای گرم و کاملا متناسب با مضمون استفاده میکند .
2 – در صحنه ای که زن برفی هویت اصلی خود را برای همسر آشکار میکند ، فیلمساز با هنرمندی خاصی با کفشهایی که توسط مرد با محبت درست شده ، رفتن زن و جدا شدن او از کانون خانواده را نشان میدهد ، کفشهایی با رنگ متفاوت که توسط مرد از خانه بیرون گذاشته میشود و در میان برفها مدفون میشود ، به عبارتی زنی که با برف آمد و با برف هم رفت .
داستان سوم ( هویچی بیگوش (
داستان نبرد ی نابرابر که موجب خود کشی ناخواسته ی تمام افراد باز مانده میشود فقط به این دلیل که نمیخواهند به اسارت برده شوند و 700 سال بعد جوانی کور که به خاطر هنری که در موسیقی و خواندن ( نقالی ) دارد توسط این ارواح فراخوانده میشود و موجب تسلی خاطر آنها و زنده نگه داشته شدن یاد آنها میشود .
این داستان بدون شک و بی اغراق ، بهترین داستان این فیلم است و میتوانم بگویم به تنهایی برای خود شاهکاری حدودا یک ساعته است و کل فیلم را تحت شعاع قرار میدهد
این داستان با صحنه های نبرد دریایی آغاز میشود که با ظرافت عجیب و مثال زدنی کارگردان ، روایت میشود
صحنه ی زیبای یک نبرد افسانه ای که بدون برقرار شدن کوچکترین دیالوگی فقط با رد و بدل شدن نگاهها ، رنگهای زیبای زمینه و با صدای زیبای هویچی روایت میشود ، صدایی که نه تنها روایتگر است ، بلکه عظمت نبرد ، شرافتمندی جنگجویان و افسانه ی یک نبرد رو به زیبایی بیان میکنه
هویچی بی گوش با چنان قدرت ، میل ، آرامش و تمرکزی برای ارواح ساز میزند که انگار از قبل از ورودش به این دنیا توسط این ارواح مامور به این کار شده ، ارواحی که برای اینکه یاد خودشون رو زنده نگه دارن ، صحنه ی نبرد رو برای سالها طلسم میکنند .
هویچی به علت کور بودن هرشب به دنبال روحی میره و در قصر مردگان شروع به نواختن ساز و شرح واقعه میکنه و ارواح در قصر ابدی خودشون با احترام تمام به روایت او گوش میسپارن
در این داستان نویسنده از 2 حس اصلی انسان که یکی دیدن و دیگری شنیدن ، یکی رو به هویچی و در آخر داستان همون حس رو هم ( البته به صورت نمادین ) از او میگیره ، اما هویچی با این اتفاق مسیر اصلی زندگی خودش رو پیدا میکنه ، هویچی با اینکه گوش و چشمش رو از دست میده ، در واقع جایگاه اصلی خودش رو نسبت به ارواح جنگ نزدیکتر و نزدیکتر میکنه و شاید تا آخر عمرش وظیفه ای رو مهمتر از این نمیدونه که این نبرد رو روایت کنه .
داستان چهارم – در فنجان چای «آخرین داستان »
داستان مردی که در توهمش با اشخاصی درگیر میشه و اونها رو زخمی میکنه گاهی حتی برای لحظه ای اونهارو میکشه وهمون توهم ها به گرفتن انتقام ازش برمیخیزن ، درواقع خود شخص بر علیه خودش موضع میگیره .
داستان چهارم نسبت به 3 داستان قبل ، حرف کمتری رو برای گفتن داره اما مهمترین چیزی که میخواد بگه ، تقابل و مرز واقعیت و خیاله که اونقدر باریکه که حتی همین الان که پشت کامپیوترمون نشستیم میتونیم به این موضوع شک کنیم
مهرداد کلانتری
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به جامعه مجازی سایت مووی مگ بپیوندید و دوستان سینمایی جدید پیدا کنید!
کوایدن (Kwaidan)
کارگردان : Masaki Kobayashi
نویسنده : Yôko Mizuki ، Lafcadio Hearn
بازیگران :
Michiyo Aratama…First wife
Misako Watanabe… Second Wife
Rentarô Mikuni… Husband
Kenjirô Ishiyama … Father
و…
ژانر : ترسناک
زمان : 183 دقیقه
منبع:
http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/world/12221-نقد-و-بررسی-فیلم-کوایدن-kwaidan
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای سینما
مجله اینترنتی گلثمین آرزوی بهترینها را برای شما دارد.