– زوتوپیا – ، یک انیمیشن پرانرژی، خنده دار و لذت بخش
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از سینما همراه باشید :
زوتوپیا یک فیلم دوستانه مملو از احساسات و عواطف است. کاراکترهای اصلی این انیمیشن یک روباه به نام «نیک وایلد) و یک افسر خرگوش جوان به اسم (جودی هاپس) است که برای ثابت کردن خودش به عنوان اولین پلیس خرگوش این شهر بسیار مشتاق است و عزم خود را جزم کرده است. (حقیقت این است که او بسیار خوب در این مجموعه قرار گرفته است. «ابتکار گنجاندن پستاندار» طوری که بیننده ها متوجه می شوند حرکات و سکنات او انسان گونه است.)
زوتوپیا توانسته یک سر و گردن از تمام انیمیشن هایی که به این سبک تا حالا ساخته شده است بالاتر قرار بگیرد؛ کاراکترهایی که با هم همخوانی نداشتند، تشکیل یک تیم واحد را داده اند، به یکدیگر احترام متقابل می گذارند، آسیب پذیری آنها برای یکدیگر آشکار است و در نهایت به دوستانی تبدیل می شوند که ارتباط عمیق عاطفی بین آنها وجود دارد و یکدیگر را حمایت می کنند – اما تمام این ماجراها به صورت خیلی آرام و طبیعی اتفاق می افتد چون داستان به این اتفاقات نیاز دارد تا شکل بگیرد.
به عنوان بهترین فیلم دیزنی، کاراکترها نقش اصلی را به عهده دارند و تغییر این کاراکترها نقش محوری و ستون اصلی داستان را به عهده دارند. کارگردان های این اثر «ریچ کور»، «برایان هوارد» و «جارد بوش»، «کلارک اسپنسر» تهیه کننده، «فیل جانستون» نویسنده، و صداپیشگان با استعداد این انیمیشن «جیسون بیتمن» و «جنیفر گودوین» همه در میزگردی آماده انجام مصاحبه هستند.
ارتباطی که بین روباه و خرگوش داستان وجود دارد، یک ارتباط عاطفی قوی است. «هاوارد» فلسفه قصه گویی خودش را برای ما می گوید: «شما قطعا احساس می کنید که آنها در طول روند داستان تغییر می کنند. به همین دلیل است که من معمولا سراغ این گونه فیلم های دوستانه و خودمانی می روم – این که کاراکترها به تدریج تغییر می کنند و تبدیل به یک جفت عالی می شوند.»
بوش می گوید: «تیم تولید ما به کنیا سفر کرد تا از نزدیک دنیای وحش را نگاه کند، زندگی هر دو گونه مد نظر یعنی شکارچیان و طعمه ها، آنهایی که می خورند و آنهایی که خورده می شوند. بیشتر اتفاقاتی که در دنیای حیوانات اتفاق می افتد، در کنار نهرهای آب است. تمام حیوانات در آنجا گرد هم می آیند و حضور دارند. بوفالوها، آهوها را هل می دهند و فیل ها، بوفالوها را هل می دهند و اتفاقات جالب دیگر همه و همه در این مکان اتفاق می افتد. ما متوجه شدیم که شکارچی ها و طعمه ها همواره و همیشه یک درآمیختگی خاصی با هم دارند. شاید شما فکر کنید که شیرها و گوزن ها کاملا از یکدیگر جدا زندگی می کنند ولی آنها معمولا در یک زمان در کنار نهر آب هستند. آنها معمولا با هم خوب هستند تا جایی که یکی از آنها احساس گرسنگی کند.»
(اسپنسر) تهیه کننده کار می گوید: «پوست و موی این حیوانات یک موفقیت باشکوه بود. ما آنها را به طور قابل لمسی به وجود آوردیم. 64 نوع مختلف مو و خز حیوانات مختلف در این انیمیشن کار شده است. از خرس قطبی گرفته تا گوزن و موش صحرایی که موی بسیار نرمی دارد، حتی خز سمور آبی که چرب و مرطوب است. همه آنها در این فیلم متفاوت هستند. من فکر می کنم که این یک دستاورد و موفقیت بزرگ برای این فیلم به شمار می رود. پس این حیوانات واقعی هستند که در فیلم حضور دارند؛ نه فقط از جنبه خز و پوست آنها بلکه از نوع رفتار و شخصیت آنها هم می توان به این قضیه پی برد.
«اسپنسر» ادامه می دهد: «تحقیقات واقعا به ما کمک کرد. در این فیلم، فیل ها برای برداشتن اسکوپ بستنی از خرطوم خود استفاده می کنند و زمانی که ویسل (جانور پستاندار شبیه راسو) در حال دویدن است، سر او دائما در مرکز باقی می ماند؛ حتی وقتی که بدن او به این سو و آن سو تمایل داشته باشد. تمم حیوانات دارای حرکات متف6اوتی هستند. حرکات انقباضی بین «هاپ» تنها در چند صحنه خاص از فیلم اتفاق می افتد. (او همچنین حالت عصبی زدن انگشت پای خود به یک نقطه از زمین را نیز دارد.) تمام این جزییات برای این که ما احساس کنیم در یک دنیای واقعی از حیوانات زندگی می کنیم، حیاتی است؛ و ما فراموش نکردیم که این حیوانات در حال حاضر در یک شهر مدرن که خودشان آن را ساخته اند در حال زندگی در کنار هم هستند.»
«هاوارد» می گوید: «تیم ما همچنین یاد گرفت که در اینجا یک نسبت ده به یک از طعمه ها به شکارچی ها وجود دارد. ما فکر کردیم این مسئله می تواند یک حقیقت جالب باشد. اگر حیوانات درگیر ساخت این کلان شهر شوند، آنها بی اعتمادی را کنار خواهند گذاشت و پشت یکدیگر خواهند بود و یا این که همچنان در خفا و زیر پوست این شهر کارهای خود را انجام می دهند؟»
داستان های زیادی در پس خلق این دنیای حیوانات وجود دارد، چالشی که در پیش روی این فیلمسازان قرار داشت تا این که همه چیز را در یک جا جمع کنند بدون این که داستان از ریتم تند و پر جنب و جوش خودش بیفتد. این چیز خوبی بود که در همان ابتدای ساخت زوتوپیا پیش آمد.
داستان از جایی شروع می شود که «جودی» نوجوان و هم مدرسه ای او نقش رابطه وحشیانه اجداد خود را بازی می کنند – جودی برای نشان دادن و به تصویر کشیدن شکم دریده خود، از روبان قرمز و یک شیشه سس گوجه فرنگی استفاده می کنیم.
از «هاوارد» پرسیدیم که آیا موقعیتی در طول روند توسعه فیلم وجود داشت که همه عوامل دور هم جمع شوند. او پاسخ داد: «بله، زمانی که ما شخصیت اصلی داستان را در یک سال و نیم پیش تغییر دادیم. ما هر چه را که آماده کرده بودیم برای بیننده های جدید نشان دادیم. ما چیزی را با آنها هماهنگ نکرده بودیم و فقط از آنها خواستیم که آن را ببینند و رک و بی پرده باشند.
اندرواستانتون (کارگردان وال – ای) گفت «شما فیلم را از دریچه چشم «نیک» معرفی می کنید. او کسی است که شهر را دوست ندارد، بنابراین من نمی توانم دید خوبی از شهر پیدا کنم. من می خواهم که نیک از شهر فرار کند به جای این که او اصلاح شود.» استانتون پیشنهاد تغییر جریان فیلم را داد. بیایید ببینیم با تغییر کاراکتر اصلی به جودی چه اتفاق خواهد افتاد و با این تغییر، ما شهر را از زاویه چشمان کسی ببینیم که مثبت نگرتر و خوش بین تر است و سپس بدبینی (نیک) را پیش بکشید و بعدتر چالشی که در مواجهه با فلسفه جودی پیش می آید.»
«هاوارد» به این نکته اشاره کرد: «این کار واقعا یک کار زیرکانه بود. این یک تطبیق کایروپراکتیک بود: «بعضی از نشانه ها در آن وجود دارد: شما تنها کافی است که شروع کنید. سپس همه چیز به جریان می افتد. بسیار خب، ما متوجه مشکل شدیم – حالا ما مجبور هستیم که به گروه بگوییم تا چیزهایی که طی این مدت یک سال و خرده ای کار کرده اند جزو فیلم نخواهد بود. یک وظیفه بزرگ و خطیر برای ما بود که چیز جدیدی را شروع کنیم. چشمان آنها شروع به در هم کشیدن کرد…»
زوتوپیا به اینگونه پرسش های بیننده ها که به برخی مسائل توجه زیادی می کنند پاسخ نمی دهد؛ اگر این شهری است که تمام ساکنان آنها پستانداران هستند، خزنده و پرنده ها کجا هستند؟
«بوش» می گوید: «در حال حاضر ما تنها قاره ای از پستانداران را می بینیم اما ما همچنین در این دنیا چیزهای دیگری را نیز ساختیم. جاهای دیگری هم وجود دارد که ما به آنجاها نمی رویم. ما همیشه فکر می کردیم که دنیای خزندگان متفاوت است و پرنده ها به جاهای مختلف می روند اما ما مجبور بودیم که به دنیای پستانداران توجه کنیم و تمرکز ما بر این نقطه باشد. آیا شما شهرک های مختلفی می بینید؟ ما پنج محله و شهرک مختلف داریم (جوندگان کوچک، توندرا تاون، میدان صحرا، لانه و منطقه جنگل های استوایی)؛ اما ما ممکن است که ده تا از این شهرک ها ساخته باشیم که به بعضی از آنها نرفتیم. همانند (جزیره آگوست یک) و منطقه حیواناتی که شب ها زندگی می کنند.
من جزیره آگوستبک را دوست دارم، خیلی زیاد و می توانستم از آن در انیمیشن خودمان بهره ببریم، جایی که حیوانات کیسه دار و متعلق به استرالیا بیشتر در آن حضور داشتند.
اگر این فیلم تبدیل به یک فیلم موفق شود، بدون شک «بوش» از این جزیره برای قسمت های بعدی آن استفاده خواهد کرد… زوتوپیا پر از اتفاقات طنز و نام های جالب است. جایی از داستان که بوفالو پلیس به جودی این اطمینان را می دهد که زندگی او شبیه یک کارتون رنگارنگ نخواهد بود، بسیار جالب و شاید مسخره باشد و همچنین شاهد دی وی دی هایی در فیلم با عناوین «رتگ لد»، «رک – ایت ریتو» و «پیگ هیرو 6» هستیم.
پاسخ می تواند بسیار ساده باشد (هاوارد قبلا توضیح داده بود که چگونه از بازخوردهای پیکسار در فیلم استفاده کرده است)، من از (بوش) می پرسم که آیا رقابتی بین دیزنی و پیکسار است: «ما در حال حاضر به یکدیگر تکیه داریم. وقتی ما فیلم را برای آنها به نمایش در آوردیم، بسیار خوب بود که چشمان جدیدی که پروسه مشابهی با ما دارند، آن را مشاهده کنند. این کار اجازه می دهد شما به بازخوردهایی که از فیلم دریافت می کنید اعتماد کنید. آنها هم فیلم های خودشان را به دیزنی می آورند و ما هم همچنین نکاتی را به آنها می گوییم. این یک گروه است که احترام در بین ما وجود دارد و ما قدر این موضوع را می دانیم. وقتی یکی از ماها در حال ساخت یک فیلم هستیم، تلاش ما بر این است که ملاقات های متعددی با هم داشته باشیم و این چیزی است که ما مشتاقانه منتظر آن هستیم.
گزیده نظرات منتقدان درباره زوتوپیا
تایم – استفانی زچرک
دنیای کودکان پیشاپیش به قدری با روباه های سخنگو و خرگوش هایی که لحظات آموزنده خلق می کنند پر جمعیت شده که تصور بیشتر شدن آنها حالا غیرممکن است. غافلگیری زوتوپیا در سرشار بودنش از حس زندگی است. حتی اگر پیام فیلم به انسان ها کمی گل درشت باشد – مردمان همه نژادها باید یاد بگیرند چطور زندگی متعادلی داشته باشند – اما چیزهایی در فیلم وجود دارند که تماشای آن را به تجربه ای دست اول تبدیل می کنند.
داستان فیلم در دنیای حیوانات می گذرد، جایی که شکار و شکارچی آموخته اند که در فضایی صلح آمیز با یکدیگر زندگی کنند. هیچ کس دیگری را نمی خورد یا حتی موجود دیگری را تعقیب یا اذیت نمی کند. به بیانی صریح تر؛ زوتوپیا در واقع فیلمی درباره شمایل های مختار و متعصبی است که فکر می کنند بهترین راه ماندن بر صندلی قدرت اطمینان یافتن از این است که حیوانات «سفید» در ترسی دائمی از حیوانات «سیاه» به سر ببرند. و این اگر استعاره ای شوک آور از زندگی معاصر در بیشتر شهرهای آمریکا نباشد پس چیست؟ فیلم بایرون هاوارد و ریچ مور، به عنوان داستانی دوست داشتنی درباره حیوانات سخنگو به شکلی جالب هدف خاصی را دنبال می کند؛ یک رئالیسم جسورانه در فرم کارتونی.
هالیوود ریپورتر – مایکل رچشافن
گروه صداپیشگان فیلم با حضور جنیفر گودوین در نقش یک خرگوش قانونمند که به اولین پلیس خرگوش در شهر پستاندارنشین زوتوپیا تبدیل می شود، کاری بی نقص در ترکیب ایده ای متواضعانه با پیامی به موقع درباره قدرت و توانمندی ارائه کرده است. تابلوی نقاشی زوتوپیا – با یا بدون عینک های 3D – به لطف پالت رنگ خیره کننده و معماری شهر آن (ساخته دیوید گوتز طراح) برجسته ترین جنبه فیلم است. مایکل جیاچینو آهنگ ساز نیز در اولین تجربه غیرپیکساری خود موسیقی مسرورانه ای ساخته است که به نظر می رسد ادای دینی هم به برنارد هرمن و نینو روتا باشد.
تایم اوت – دیو کلهون
حیوانات سخنگو در یک فیلم دیزنی؟ چیز تازه ای نیست اما این انیمیشن پر زرق و برق این ایده را به نقطه ای سرزنده و تازه می برد و جهانی متمایز و انسانی را به ما نشان می دهد (خب، در اصل ورژن آمریکایی آن را). با شهرها، خیابان ها و بستنی فروشی هایی که مملو از تمام پستاندارانی است که تصورش را می کنید، البته به غیر از انسان دو پا. بنابراین، یک گوزن روزنامه عصر را تورق می کند، یک بوفالو (با صداپیشگی آدریس البا) نیروی پلیس را مدیریت می کند و یک شیر (جی کی سیمونز) شهردار است.
فیلم آنها سرگرم کننده و بامزه است اما در لایه های زیرین خود پیامی دارد که از متوسط فیلم های بچه ها بالاتر می رود. (از جمله شوخی فمینیستی درباره این که حیوانات مونث را «گوگولی» صدا نکنیم.) جهان زوتوپیا زیرکانه و پر از جزییات خیره کننده است. فیلمی که بیشتر شبیه به محصولی از پیکسار تحت سلطه دیزنی است تا یک فیلم دیزنی خالص. کاراکترهای رنگارنگ و تمام نشدنی آن برای تماشاگران جوان دل نشین است اما نکته های بزرگسالانه ای هم دارد که طیف دیگری از تماشاگران را راضی می کند؛ از جمله یک صحنه عروسی به سبک پدرخوانده! با این اوصاف، چه کسی به انسان ها نیاز دارد؟
گاردین – جوردن هافمن
از فیل های غول پیکر تا موش صحرایی پر از وزوز، همه موجودات کوچک و بزرگ در لباس هایی با مزه وارد می شوند و به لطف کامپیوترهای فوق العاده گران قیمت، کارهای بامزه و ستودنی می کنند. یک گاومیش با صدای تامی چونگ؟ سخت می شود به ایده خام همه اینها نخندید. شهر به خودی خود بهترین بخش فیلم است، سرشار از المان های ناب در طراحی. کمی یادآور «فوتوراما» است اما از بخش ها و مناطق بیشتری تشکیل شده. شاید متریال فیلم به شکلی برای محصولی مختص به کودکان سنگین باشد، اگرچه این هنوز همان دیزنی همیشگی است، با این حال همه چیز به خوشی و خرمی تمام می شود و پایان ظریف و دقیقی ندارد.
اسکرین دیلی – جان هزلتون
نمایشگاهی از حیوانات سخنگو، یک داستان رازآلود نوآرگونه و پیامی بر ضد تعصبات قومی همگی بخشی از زوتوپیا هستند. با وجود تاثیرگذار بودن هر یک از این المان ها اما چیز بیشتری در نهایت به تصویر کلی فیلم افزوده نمی شود و این اثر استادانه ساخته شده و سرشار از احساسات انیمیشنی را در نهایت رها می کند تا به عنوان یکی از آثار قابل قبول و متوسط کمپانی شناخته شود. با این حال فیلم هرگز موعظه نمی کند و پیام خود را درباره خطرات تن دادن به کلیشه ها نسبتا واضح بیان می کند و تعصبات قومی و نژادی را در میان انسان ها محکوم می کند.
منبع:
http://www.bartarinha.ir/fa/news/334744/زوتوپیا-یک-انیمیشن-پرانرژی-خنده-دار-و-لذت-بخش
امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای سینما
مجله اینترنتی گلثمین آرزوی بهترینها را برای شما دارد.