سینما

فریم‌هایی به رنگ سیاه

با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از سینما همراه باشید :

وب سایت همشهری شش و هفت –  محمد صادق شایسته: شاید جز در چند کشور معدود، قاره پهناور آفریقا هیچ‌گاه محل عرضه فیلم‌های سینمایی مهم و تاثیرگذار در تاریخ سینما نبوده است. عموما آفریقایی‌ها بیش از هر چیز به دلیل منابع طبیعی، جنگ و موسیقی در جهان شناخته شده‌اند.

 البته کشور‌هایی چون الجزایر، مصر، نیجریه، آفریقای جنوبی و این تازگی‌ها موریتانی و غنا و اوگاندا، در این قضیه کمی مستثنا هستند. خصوصا کشورهای شمال آفریقا مثل الجزایر که زمانی به دلیل نفوذ بالای کشور فرانسه و حضور فرانسوی‌های پرشمار در این کشور سینما رشد خوبی پیدا کرد و حتی چند محصول مهم مثل «نبرد الجزیره» هم در این کشور تولید شد.

خود قاره آفریقا هر چند وقت یک بار سوژه فیلم‌های سینمایی می‌شود و از آنجا که در بسیاری از کشورهای آفریقای مرکزی جنگ و کشتار و دیکتاتوری و غارت منابع‌شان توسط کشورهای غیر آفریقایی بیداد می‌کند اغلب فیلمسازان به سراغ روایت‌های تکان‌دهنده ای از این مضامین می‌روند. هر چند در بسیاری از کشورهای آفریقایی اجازه ساختن فیلم‌های اجتماعی و اعتراضی وجود ندارد اما در اصل به دلیل شرایط بد اقتصادی جاری بر کل این قاره عموما توان زیادی هم در ساخت فیلم‌های سینمایی آن چنانی ندارند.

فریم‌هایی به رنگ سیاه

 البته شش سال پیش «یونسکو» درگزارشی اعلام کرد؛ صنعت فیلمسازی در نیجریه که «نالیوود» نام دارد دومین صنعت بزرگ فیلمسازی در جهان بعد از «بالیوود» سینمای هند است و با تولید سالانه بیش از 800 فیلم حتی بالاتر از «هالیوود» ایستاده‌ اما همه فیلم‌های نالیوودی ویدئویی هستند و قابلیت اکران عمومی ‌ندارند. از طرف دیگر کل سینمای قاره آفریقا با این که همیشه تولید نسبتا معقولی داشته اما هیچ گاه سینمای جریان سازی در جهان نبوده است.

 با این حال برخی فیلم‌هایی که با محوریت آفریقا ساخته شده‌اند یا آنهایی که خود آفریقایی‌ها با محوریت زندگی و رنج‌های مردم این قاره پر اتفاق جلوی دوربین برده‌اند توجهات جهانی زیادی به خود جلب کرده‌اند. این هفته مروری داریم بر مهم‌ترین فیلم‌های ساخته شده در هزاره جدیدکه با موضوعات مرتبط با آفریقا و مردم‌اش ساخته شده‌اند، چه آنها که خود آفریقایی‌ها و غیرآفریقایی‌ها ساخته‌اند و چه آنها که آفریقایی‌های مهاجرت کرده از این قاره جلوی دوربین برده‌اند.

تیمبوکتو – Timbuktu

سال ساخت: 2014

عبدالرحمان سیساکو یکی از  چهره‌های مهم معاصر سینمای قاره آفریقا و برجسته‌ترین کارگردان تاریخ کشور موریتانی است. تیمبوکتو مهم‌ترین فیلم سال‌های اخیر این کارگردان است. فیلمی‌که نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی زبان شد و در کن هم مورد توجه زیادی قرار گرفت. «تیمبوکتو» نام شهری تاریخی و مهم در کشور مالی است که تا سال‌ها یکی از جاذبه‌های توریستی مالی بود. فیلم داستانی از وضعیت امروز مردم این شهر است.

 داستان از جایی شروع می‌شود که افراط‌گرایان کنترل تیمبوکتو را در دست گرفته‌ و به انجام اعمال قانون‌های عجیب و غیرمعمول مشغول‌اند. آنها بسیاری از سرگرمی‌های عادی مثل موسیقی و فوتبال را ممنوع کرده‌اند و متخلفان را مجازات‌های سنگینی می‌کنند. اگر مردی از افراطی‌ها بخواهد با دختری از ساکنین شهر ازدواج کند این کار را با زور انجام می‌دهد.

آنها که شبیه داعش تنها نام مسلمان را یدک می‌کشند از امام جماعت شهر بیزارند چرا که با اعمال آنها مخالف است و رفتار آنها را مقابل آموزه‌های انسانی و مهربانانه دین اسلام می‌داند. در فیلم سیساکو چند شخصیت اصلی و مرتبط با هم دیده می‌شود، اما اصل فیلم بر فضایی که بر اثر سلفی‌گری و افراط گرایی در این شهر قدیمی‌ ایجاد شده تمرکز می‌کند؛ فضای مرده ولی پرتنشی که کمترین شادابی مجازات‌های سنگین با خودش به همراه دارد و حتی کسانی که به دستورات واقعی اسلام هم عمل می‌کنند از این مجازات‌ها در امان نیستند.

 مهم‌ترین خرده داستان فیلم مربوط به خانواده‌‌ای سه نفره است که بادیه نشین هستند و کارشان دامداری است؛ یک گله داربه نام کیدانه (با بازی ابراهیم احمد)،همسرش ساتمه (بابازی تولوکیکی) ودختر12ساله‌شان. کیدانه بر اثر اتفاقی باعصبانیت سراغ ماهیگیری می‌رود که گاوش را کشته است و نتایج فاجعه باری به دنبال می‌آورد که در روند داستان تاثیر زیادی دارد. برخی سکانس‌های فیلم درخشان هستند؛ خصوصا آنجا که بچه‌ها از ترس افراطیون با توپ نامرئی فوتبال بازی می‌کنند. فیلم از لحاظ فیلمبرداری بی‌نهایت زیباست، تصاویر درخشان و غمناک سوفین ال فانی از محیط اطراف تیمبوکتو تاثیر زیادی بر فیلم سیساکو گذاشته است.

فریم‌هایی به رنگ سیاه

باشگاه بنگ بنگ – Bang Bang Club

سال ساخت: 2006

استیون سیلور کانادایی در سال 2006 فیلم «باشگاه بنگ بنگ» را به عنوان مهم ترین فیلم کارنامه سینمای‌اش تا امروز جلوی دوربین برد. فیلم داستان پنج عکاس روزنامه  متولد شده در آفریقای جنوبی در دوره آپارتاید است که در فاصله سال‌های 1990 تا 1994 مشغول به کار بودند. این پنج جوان که اتفاقا نام‌های سرشناسی در دنیای عکاسی خبری هستند گرکمان یوویچ،کوین کارتر، رابیک املی،کن استربروک و جوآوسیلوا نام دارند. آنها در اوج درگیری‌های داخلی و فقر هولناک مردم آفریقای جنوبی و در آخرین سال‌های نفس کشیدن آپارتاید عکاسی می‌کردند.

 فیلم از منظر آنها که اتفاقا چند عکس مهم تاریخ مطبوعات از جمله «کودک و لاشخور» را گرفته اند، به وقایع و رنج‌های جاری در آفریقای جنوبی و برخی کشورهای آفریقایی می‌نگرد. از جنگ‌های داخلی و رنج و نفرت تبعیض نژادی تا افزایش هولناک فقر و خشونت نهفته در مردم آفریقای دهه 90. جالب‌ترین بخش این فیلم جدا از بازسازی سکانس‌هایی که عکس‌های تاریخی در آن گرفته شده اند نمایش رنج‌ها و آسیب‌های روحی این عکاسان هنگام مواجهه با سوژه‌های رنج آور است؛ مساله‌ای که شاید کمتر کسی ضمن دیدن عکس‌های تاریخی به آن توجه کند.

نمایش این رنج‌ها خصوصا در کاراکتر کوین کارتر(عکاس عکس کودک و لاشخور) بسیار تاثیرگذار از کار درآمده است.این فیلم براساس کتاب خاطرات گرکمان یوویچ و جوآ سیلوا ساخته شده است. معمولا فیلم‌هایی که در آفریقای جنوبی ساخته می‌شوند به دلیل تفاوت‌های عمده‌ای که این کشور از نظر اقتصادی و سیاسی با دیگر کشورهای اطرافش دارد رنگ و بوی متفاوتی نسبت به دیگر کشورهای آفریقایی، خصوصا آنهایی که در بخش مرکزی واقع شده‌اند، دارند.

فریم‌هایی به رنگ سیاه

هیولاهای بی سرزمین – Beasts of No Nation

سال ساخت: 2015

بی‌شک بزرگ‌ترین قربانیان هر جنگی در جهان زنان و کودکانند. آنها که توانایی و قدرت مقاومت در برابر خشونت جنگ را ندارند و نتیجه جنگ برای زندگی آنها همیشه یک تراژدی تلخ و سیاه است. قاره آفریقا هم که سال‌هاست مهد جنگ‌های قومی‌و قبیله‌ای است. «هیولاهای بی سرزمین» به کارگردانی کری فوکاناگا یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سال‌های اخیر است که با تکیه بر سرنوشت پسربچه‌ای به نام «گوآ» ابعاد جنگ‌های داخلی غنا را بررسی می‌کند.

کشور غنا پس از اعلام استقلال و تشکیل حکومتی خارج از مستعمره انگلستان تا امروز و پس از نیم قرن هنوز هم درگیر جنگ‌های داخلی است. داستان فیلم از جایی شروع می‌شود که گوا و خانواده‌اش در روستایی بی طرف مانده در مقابل شورشی‌ها و نیروهای دولتی زندگی‌ می‌کنند. او که کودکی نسبتا شادی را در فقر مطلق می‌گذراند ناگهان با حمله گروه‌های ضد حکومت زندگی‌اش به هم می‌ریزد، خانواده‌اش نابود شده و خودش تک و تنها در جنگل گم می‌شود.

 گوا بی‌پناه و درمانده و در حالی که گرسنگی امانش را بریده با دار و دسته ژنرال «کماندو» مواجه می‌شود؛ سیاه‌پوست میانسالی که فرماندهی گروهی از کودکان و نوجوانان جنگجو را بر عهده دارد. کماندو به بچه‌ها استفاده از اسلحه، مبارزه در جنگ‌های چریکی و بی رحمی‌مطلق را آموزش می‌دهد. گوا برای این که زنده بماند مجبور به اطاعت از دستورات کماندو است. اطاعت از دستورات فرمانده او را وارد دنیایی می‌کند که هیچ شباهتی با دنیایی که انتظار داشته در کودکی تجربه کند ندارد.

گوا ناگهان خود را در میان بچه‌هایی هم سن و سال خودش می‌بیند که هیچ نشانه‌ای از شور کودکی در آنها وجود ندارد و اتفاقا بسیار خشن و هیولا صفت هستند. فیلم که بر اساس رمانی به همین نام نوشته اوزودینما ایوه‌آلا ساخته شده تکان‌دهنده و متاثر کننده است و تاثیرات جنگ‌های خانمان سوز جاری در غنا را بی‌پرده مقابل چشم تماشاگر به نمایش می‌گذارد. بازی ادریس آلبا در نقش «کماندو» فوق‌العاده و بازی آباهام عطا در نقش «گوا» شگفت آور است.

فریم‌هایی به رنگ سیاه

الماس‌ خونین – Blood Diamond

سال ساخت: 2006

آفریقا جدا از این که یکی از زیباترین قاره‌های جهان در زمینه طبیعت وحشی است، دارای یکی از مهم‌ترین منابع طبیعی  از جمله سنگ‌ها و مواد خام طبیعی از جمله الماس هم هست. الماس نقش تعیین‌کننده‌ای در مناسبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برخی از کشورهای آفریقایی از جمله سیرالئون، آنگولا، لیبریا، ‌ساحل عاج و جمهوری دموکراتیک کنگو دارد.

این کشورها عموما درگیرجنگ‌های داخلی خونباری هستند. در این بین برخی از بومیان شورشی با استخراج پر خطر و معمولا پر قربانی الماس از معادن مختلف و فروختن آنها به تاجران کشورهای غیرآفریقایی پول تامین تسلیحات نظامی‌خود را به دست می‌آورند. تسلیحاتی که آنها را در راه ادامه جنگ یاری می‌دهد.

 آن دسته از تاجرانی که بدون توجه به عاقبت خرید الماس از این شورشیان با آنها دست به معامله می‌زنند در حقیقت «الماس خونین» یا «الماس جنگ» می‌خرند. در سال 2006 این موضوع دستمایه ساخت فیلم مهمی‌با همین نام شد. فیلمی‌به کارگردانی ادوارد زوئیک و با بازی درخشان لئوناردو دی کاپریو در نقش دنی آرچر. داستان فیلم در اوج جنگ‌های داخلی و خونین سیرالئون می‌گذرد،. آن زمان که دولت و شورشی‌ها بدون توجه به قربانی شدن زنان و کودکان بی‌گناه فقط آتش روی هم می‌کشیدند. آرچر یک سرباز و نیمچه تاجر ناموفق الماس در آفریقاست.

 او در زندان با مردی به نام سولومون آشنا می‌شود. آرچر قبول می‌کند در ازای گرفتن چند تا از آن الماس‌های خونین به سولومون کمک کند تا خانواده‌اش را پیدا کند. آرچر برای پیدا کردن خانواده سولومون از خبرنگاری به نام مدی بوون کمک می‌گیرد. بوون در صورتی به آرچر کمک می‌کند که به او بگوید چه کسانی الماس‌های خونین سیرالئون را در جهان می‌خرند. این آغاز ماجرایی پر حادثه است که در دل آن وضعیت دلخراش جنگ‌زدگی در آن کشور به تصویر کشیده شده‌است؛ فیلمی‌پر از کنایه‌های اجتماعی سنگین و تلخ خطاب به دنیای بی رحم و سنگدل سرمایه داری .

فریم‌هایی به رنگ سیاه

منطقه 9  – District 9

سال ساخت: 2010

شاید بتوان این فیلم را موفق‌ترین اثر سینمایی آفریقایی در ژانر علمی- تخیلی دانست؛ فیلمی‌که از دل شهر ژوهانسبورگ پایتخت آفریقای جنوبی درآمد و خیلی‌ها را شگفت زده کرد. کارگردان این فیلم در آن زمان جوان 30 ساله ای به نام نیل بلوم کمپ است.

 داستان از اینجا شروع می‌شود که 20 سال پیش سفینه ای فضایی آمده درست بالای سر شهر ژوهانسبورگ جا خوش کرده‌است. چند ماه پس از این که این سفینه به زمین می‌آید و هیچ حرکتی از خود نشان نمی‌دهد دنیا تصمیم می‌گیرد در آن را باز کند. با بازکردن در سفینه جامعه جهانی با یک سری موجود فضایی مریض و درب و داغان مواجه می‌شوند. جهان تا زمانی که بداند با این موجودات قرار است چه کنند، آفریقای جنوبی را مجبور می‌کند که جایی آنها را اسکان دهد.

حالا آنجا پس از 20 سال معروف شده به منطقه 9 و سازمان جهانی (MNU)مسئول مراقبت از آنهاست. منطقه 9 به دلیل عدم رسیدگی درست تبدیل به جایی شبیه مناطق زاغه نشین شده و کم کم مشخص می‌شود سازمان (MNU)هم فعالیتی بیش از مراقبت بر عهده دارد. در این بین مردی به نام شارلتو کاپلی(ویکوس ون در مرو) به ویروسی از سمت فضایی‌ها آلوده می‌شود که سرنوشت و زندگی‌اش را عوض می‌کند. فیلم در عین حال که علمی-  تخیلی است، اما کنایه‌های سیاسی- اجتماعی بسیار زیادی دارد.

 از یک طرف با بهانه کردن فضایی‌ها تصویر هولناک فقر و رفتار جامعه جهانی با فقرا را نشان می‌دهد و از طرفی به نگاه‌های نژاد پرستانه موجود در جهان امروز و افزایش موج نفرت کسانی که جامعه جهانی آنها را در خود نمی‌پذیرد اشاره دارد. کارگردان فیلم حتی صراحتا اشاره می‌کند فیلم او در مورد دو نژاد است که در یک جا زندگی می‌کنند، ولی در برابرهم قرار می‌گیرند و این حاصل تجربه بزرگ شدن خود کارگردان درکشوردونژادی آفریقای جنوبی است.

 فیلم بلوم کمپ آن قدر همه را شگفت زده کرد که حتی باعث شد این کارگردان 30 ساله در اولین تجربه بلند سینمایی خود نامزد چهار جایزه اسکار بهترین فیلم، فیلمنامه، جلوه‌های ویژه و تدوین شود. در میان فیلم‌های آفریقایی هم این فیلم با فروشی معادل 210 میلیون دلار یکی از پرفروش‌ترین فیلم‌های آفریقایی تاریخ سینما به شمار می‌رود و پیتر جکسون خالق «ارباب حلقه‌ها» هم یکی از تهیه‌کنندگان آن است.

فریم‌هایی به رنگ سیاه

امیدواریم از این مطلب بهره کافی را برده باشید ، بزودی با شما همراه خواهیم بود در یک مطلب تازه تر از دنیای سینما

مجله اینترنتی گلثمین آرزوی بهترینها را برای شما دارد.

لینک منبع

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا