ضرب المثل و سخنان پند آموز

موقع رقص من هم میشه

با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از ضرب المثل و سخنان پند آموز همراه باشید :

معنی ضرب المثل های فارسی,ریشه ضرب المثل های ایرانی

داستان موقع رقص من هم میشه 

 

مورد استفاده:

به کسانی گفته می‌شود که با لجبازی کاری انجام می‌دهند که باعث اذیت و آزار دیگران می‌شود.

در روستایی دور صاحب شتر و خری که از شدت کار و بارکشی لاغر و ناتوان شده بودند آنها را رها کرد. مرد فکر کرد دو حیوان مریض شده‌اند و آنها را رها کرد تا مجبور نشود غذای رایگان به آنها بدهد و درنهایت شاهد مرگ آنها باشد. دو حیوان که این رفتار صاحبشان را دیدند خیلی ناراحت شدند و با هم به راه افتادند و به کشتزاری خارج از شهر رفتند. آنها از صبح تا شب می‌چریدند و می‌خوابیدند. این دو حیوان که تمام عمرشان کار کرده بودند، کم کم از این وضعیت خوشحال شدند و تصمیم گرفتند همین جا راحت و آسوده با هم زندگی کنند. کم کم دو حیوان چاق شدند و توان از دست رفته‌شان بازگشت.

 

تا اینکه یک روز که خر با شادی تمام در حال آواز خواندن و عرعر بود، شتر گفت: آرام باش، صدای زنگوله‌ی شتر به گوش می‌رسد سکوت کن شاید صدای تو را بشنوند. بیایند ما را پیدا کنند و دوباره برای بارکشی ببرند ما تازه از بارکشی و کار راحت شده‌ایم. هر وقت رفتند دوباره چندین ساعت آواز بخوان.

 

خر که تازه سر ذوق خواندن آمده بود به حرف شتر بیچاره هیچ توجهی نکرد و به آوازخوانی خود ادامه داد. در اثر لجاجت خر شد آنچه که نباید می‌شد و کاروانی که از آن مسیر می‌گذشت صدای الاغ را شنید دنبال صدا را گرفت و خر و شتر را پیدا کرد. مرد جوان با خوشحالی به همسفرانش خبر داد که یک شتر و خر پیدا کرده. همراهانش آمدند و دو حیوان را گرفتند و اسباب و اثاثیه‌ای که با خود می‌بردند، مقدار زیادی را بر پشت این دو حیوان بستند و با خوشحالی حرکت کردند.

 

مسیر کوهستانی و پرپیچ و خم بود. شتر بیچاره وقتی مجبور بود سربالایی رود. به خر که زیر بار اسباب و اثاثیه در حال خفه شدن بود نگاه می‌کرد و می‌گفت: من خودم می‌کشمت. خر که انگار تازه فهمیده بود با زبانی که بی‌موقع باز شده چه مصیبتی برای خودش و دوستش رقم زده می‌گفت: چه کنم؟ حالا که شده من خودمم دارم زیر این بار خفه می‌شوم. ولی شتر هر لحظه که می‌گذشت کینه بیشتری از خر به دل می‌گرفت خر که می‌دانست کینه شتری یعنی چه بیشتر می‌ترسید.

 

آنها از کوهستان رد شدند و به رودخانه‌ای رسیدند. چون رودخانه پل نداشت کاروانیان مجبور بودند که هر طور شده از عرض رودخانه عبور کنند مردان کاروان فکر کردند با طنابی اثاثیه و حیوانات را به یکدیگر ببندند تا آب آنها را نبرد.

مردها همه کاروان را با طناب بستند و آماده عبور شدند. آب رودخانه زیاد بود و با شدت به آنها می‌خورد و آنها را تکان می‌داد. وسط رودخانه که رسیدند شتر که دید می‌تواند از این رودخانه‌ی خروشان عبور کند، شروع کرد به رقصیدن، خر بیچاره که به شدت از آب می‌ترسید و نمی‌توانست در آب راه برود چه برسد به حالا که باری سنگین بر دوشش بسته بودند شروع کرد به التماس که شتر جان نکن. خواهش می‌کنم در آب نرقص. این اثاثیه با شدت خودشان تکان می‌خورند، حالا تو که با طناب به من وصلی به آن تاب دهی من حتماً در آب می‌افتم و غرق می‌شوم.

 

شتر هم بی‌تفاوت از بلایی که ممکن است بر سر دوستش بیاید گفت: آخه حالا موقع رقص من شده! خر گفت: حالا، وسط آب. شتر با خونسردی گفت: چطور دیروز که به تو می‌گفتم نخون موقع آوازخوانی‌ات بود و نمی‌توانستی صرف‌نظر کنی. حالا هم موقع رقص من شده.

شتر اینقدر رقصید تا اینکه طناب پاره شد، خر تعادلش برهم خورد. در آب افتاد آب خر را با خود برد و حیوان نادان غرق شد.

منبع:rasekhoon.net

لینک منبع

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا