ضرب المثل و سخنان پند آموز

ضرب المثل آن تار مو غیر این چپه است

با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از ضرب المثل و سخنان پند آموز همراه باشید :

ضرب المثل ایرانی, ریش

ریش گرو گذاشتن

اگر شخصی بخواهد پولی از کسی قرض کند و چیزی گرو بگذارد و قول سود کلانی بدهد؛ اما قصد فریب داشته باشد، مثل فوق را در موردش به کار می برند.

 

قصه ی آن چنین است: روزی مردی روستایی ناشناس در دکان یک حاجی می رود و از او تقاضای مقداری پول به عنوان قرض می کند. حاجی می گوید: «‌ای بابا، من که تو را نمی شناسم چطوری پولم را به تو بدهم؟ آخر یک گرویی، یک چیزی باید بسپاری. »‌

 

مرد می گوید: «‌حاجی، ریشم را گرو می گذارم.» حاجی قبول می کند. مرد روستایی اطراف را نگاه می کند و در نهایت ناراحتی و با دل نگرانی دست می برد و یک تار از موی ریشش را می کند و به حاجی می دهد. حاجی هم تار مو را با نهایت احتیاط در کاغذی می پیچد و کاغذ را در صندوق می گذارد و دو دستی، پول را تقدیم مرد می کند.

 

تصادفاً یک آدم کلاه بردار و حقه باز در آن حوالی بود؛ همین که این معامله را دید پیش خودش فکر کرد: « عجب معامله ی خوبی است! چه بهتر من هم فردا صبح پیش حاجی بیایم و با دادن چند تار موی ریشم پول بگیرم. مردک حقه باز فردا صبح زود با قیافه ی حق به جانب در دکان حاجی می رود و می گوید: « حاجی آقا، مقداری جنسم در راه است و احتیاج به صد تومان پول دارم. اگر لطف بفرمایید، فردا همین وقت ده تومان هم رویش می گذارم و تقدیم می کنم.»

 

حاجی می گوید:« آخر بابا جان، من که شما را ندیده ام و نمی شناسم. آخر یک گرویی باید بسپاری که من صد تومان پول به تو بدهم.» مردک کلاه بردار خنده ای می کند و می گوید: « حاجی آقا، ریش، ریشم را امانت می گذارم و قول می دهم فردا صبح پول را بیاورم تقدیمت کنم.»

 

حاجی  فکری می کند و می گوید: «‌ بسیار خوب، قبول دارم.»‌ که یک مرتبه مردک بی آنکه توجهی به اطراف بیندازد دست می برد و یک چپه مو، از ریشش می کند و به طرف حاجی دراز می کند. حاجی می بیند به اندازه یک سیر مو از ریشش کنده. خوب نگاه می کند و می گوید: « بابا جان، آن یک تار مو غیر این یک چپه است! »
منبع:sampadcity.com

لینک منبع

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا