ضرب المثل مزد – هیه
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از ضرب المثل و سخنان پند آموز همراه باشید :
مردی در جنگل هیزم میشکست تا بار کند و به آبادی ببرد بفروشد. مرد دیگری هم در کنار او روی سنگ نشسته بود. آن هیزمشکن هر بار که تبر را به ضرب پایین میآورد و به کندهها میخورد مرد دومی که روی سنگ به راحتی نشسته بود با صدای بلند میگفت: «هیه» و هر دفعه کلمه «هیه» را با صدای عجیب تکرار میکرد، مثل اینکه خود او با تمام زورش تبر را به کنده درخت میکوبد.
بعد از چند ساعت که هیزمشکن بدنش خیس عرق شده بود مقداری هیزم جمع کرد و به طرف آبادی راه افتاد. آن مرد هم از روی سنگ بلند شد و به دنبال او به راه افتاد تا به آبادی رسیدند. هیزمشکن هیزم را در آبادی فروخت و پول آن را گرفت.
مرد دومی جلو آمد و گفت: «رفیق! راستی من به تو خیلی خوب کمک میکردم و کار من از کار تو سختتر بود اما هرچه باشد رفیق هستیم نمیخواهم سهم من زیادتر از سهم تو باشد بیا پول هیزم را عادلانه تقسیم کنیم. نصفش مال من، نصفش مال تو» هیزمشکن با تعجب پرسید: «ای رفیق عزیز! تو کی با من کار کردی تا نصف پول هیزم را به تو بدهم».
مرد دومی گفت: «ای رفیق بیانصاف! مگر نمیشنیدی که صدای «هیه» من در جنگل پیچیده بود. من از تو بیشتر زور میزدم و خیلی خسته شدم حالا تو میخواهی مرا شریک نکنی و پول هیزم را تنها بخوری؟» گفتوگوی این دو نفر طولانی شد و قرار شد پیش قاضی محل بروند و هرچه قاضی حکم داد عمل کنند.
حضور قاضی محل رفتند و ماجرا را به او گفتند. قاضی به هیزمشکن دستور داد تا همه پول را به او بدهد تا او پول را عادلانه تقسیم کند. هیزمشکن پولها را که همهاش نقره بود به قاضی تحویل داد. قاضی رو به مرد دومی کرد و گفت: «من این پول را یکییکی میشمارم و از یک دستم به دست دیگرم میریزم تا صدای جیرینگ جیرینگ آن بلند بشود خوب گوش بده» مرد دومی گفت: «چشم» قاضی یکییکی پولها را از یک دستش به دست دیگرش میریخت و صدای پول بلند میشد. هنگامی که شمردن آنها تمام شد قاضی همه پول را به هیزمشکن داد و گفت: «حالا بروید پی کار خودتان»
مرد دومی گفت: «عجب عادلانه تقسیم کردی، چرا همه پول را به او دادی؟» قاضی گفت: «تو وقتی که به هیزمشکن کمک میکردی فقط میگفتی «هیه» حالا هم که پول را شمردم تو به اندازه همان «هیه»ها «جیرینگ» شنیدی. مگر نمیدانستی که مزد «هیه» «جیرینگ» است؟ پول مال هیزمشکن، جیرینگ مال تو!»
منبع:iketab.com