شعر و ترانهنوشته های حسن مصطفایی دهنوی

شعر مناجات – حسن مصطفایی دهنوی

الهي ، شكـرت اي پـروردگارا ببينم حِكمتـت ، را آشكارا
نـمي دانم چـرا اين حكمـت تـو چرا با مـن نـمي سـازد مــدارا
نميدانم تو را حكمت چه رنگست چرا بر طبع مـن ، نَـبْود1 گـوارا
ترحـم در دلــت ،كـي ره بيابد دلـت نَـبْود كم از، آن سنگ خـارا
طريق حـــكمتـت پنهان نـمودي به پنهـانـي ببينـم ، آن نگارا2
تو را پنـهان زِ چشـم خـلق بـينم نـه پنهـاني و نِـي واضح ، بصیرا
نمي شـايد ،تـو را بينــم برابـر نـه اينجـا و نـه در بلخ و بخارا
شنيـدم وصـف دل نرمـي و لطفت دلـم بستم به لطفـت، ای دل آرا
ترحـم بر دل زارم ، نـكــــردي غضـب كردي تو بر من ، ای کبیرا
شمــا اي زاهدان خـاص يــزدان رضا سـازيدي اش،از من خـدا را
حسن3 گر فاسق وگر زاهد ونيك رضـاي تـو بجویـد ، ای غفـورا

حسن مصطفایی دهنوی

٭٭٭
1- نباشد 2- معشوق 3- نام و تخلص شاعر

 

امتیاز شما به این مطلب
پرده آماده دارکوب

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا