شعر رضا به رضای خدا – حسن مصطفایی دهنوی
« رضا به رضای خدا »
طراز1 حکم خدا را ، اگر تو می دانی
عمل بکن ، که نـیاید برت پشیمانی
به اوج معرفتِ پیـر معنوی بنگر
زِ اوج فکر بـشد جاودان ، نـشد فانی
خلیل حق،که به آتش نسوخت معجزه بود
همان زِ معجز حق بود و علم ربانی
تمایلات بشر را بـبین ، زِ اسماعیل
چگونه حاضر حق شد ، برای قربانی
چگونه آن پدر و آن پسر ، بحق بودند
که حق شناسیشان، می کند جهان بانی2
به رسم راه حقیقت ، به سوی حق رفتند
زِ معجزی که بدیدن، به خواب سبحانی
گذشتن از خود و بر سوی آن خدا رفتند
ندا زِ حق بـشنیدن ، زِ خواب روحانی
به راه حق و حقیقت ، خدا پرستیدند
پرستشـی نـنمودن ، به راه شیطانی
طراز حکم خدا را ، هر آنکه می نگرد
به ظاهر آن نگرد ، کی بُوَد3 به پنهانی
به دشت کربلا ، تا حسین(ع) حق برسید
به سوی حق بـشتابید و جنّت رضوانی4
طراز امر خدا را ، هر آنکه بشناسد
زِ خلق بد نـشود ، مبتلا به بُـهتانی
زِ اوج فکر بلندت ، اگر عمل کردی
به اوج هر دو جهان ، می رسی به آسانی
امام ما که رضا بود ، بر رضای خدا
ستوده مرقد پاکش ، در آن خراسانی
برادرا به طراز خدا ، عبادت کن
به راه حق بگذار ، این سرت زِ پیشانی
به هر طراز و طریق ، خودت اگر رفتی
به هر کجا بروی، می روی به ویرانی
اگر چه خلق جهان ، در چراگهن چو گله
خدا خودش به همین گله کرد چوپانی
برای فرد مسلمان ، بزرگتر این است
طراز حق بـشناسد ، از این مسلمانی
وجود آدمی از امر حق ، مجسم شد
زِ جسم خود به برِ امر حق ، گروگانی
خدای ما که رحیم است و می بُوَد رحمان
امید ما به همان رحمت است و رحمانی
مترس جان برادر ، اگر ضرر دیدی
طراز حق ، به تو رحم آورد به پنهانی
برای خاطر دلخواهـی بشـر نَـبُوَد
بُوَد برای همان جنبه های ایمانی
طراز حکم خدا ، ره به سوی جنت داد
بر آنکه امر خدا را ، شناخت نورانی
خدا سرم به طرازت ، اگر نمی ارزد
سرم به سوی طرازت ، بُوَد که می دانی
زِ عرف و شرع ، طراز خدا معین شد
طراز امر خدا بوده است ، عرفانی
کس اَر طراز خودش را طراز حق دانست
زِ باد حادثه ای می شود چو زندانی
طراز امر خدایی ، به نرخ ارزان نیست
به نرخ جان بُوَد ، آن کی دهند به ارزانی
طراز امر خدا را ، بشـر عمل بنما
اگر عمل نکنی ، جزء خلق نادانی
تجملات جهان را ، طراز حق نشناخت
طراز حق بـشناسد ، مرام انسانی
طراز امر خدا را ، توان بدست آری
اگر زِ کبر و غرورت ، شوی تو عریانی
طراز کار خدایی ، حسن صلاح تو بود
بر آن طراز عمل کن ، که مرد میدانی
٭٭٭
1- روش و قاعد 2- بنا کننده جهان اسلام 3- باشد 4- بهشت خشنودی خدا