شعر و ترانهنوشته های حبیب رضائی رازلیقی

شعر ناز مکن ـ حبیب رضائی رازلیقی

( ناز مکن )

نغمه ی رفتن زِ برَم ساز مکن
حالِ دلم سخت شود ناز مکـن

من که خریدار شدم نازِ تـو را
با دلِِِ من مسئلـه آغـاز مکـن

عشقِ تو آتش زده برجان و دلم
زخـمِ دلـم کهنـه بوَد باز مکـن

همچو پرنده پرِ خـود را مگشـا
شهپرِ خود باز چو شهباز مکـن

گر بـروی عاقبتـم گشتـه فنـا
کرده رها عاشق و پرواز مکن

یک تنِ بی روح شوَم در پیِ تـو
ظلم و ستم بـا دلِ دَمساز مکـن

خنجرِ ابرو زچـه رو تیـز کنـی
تیغ بـه زخمِ دل پـُر راز مکــن

همـرهِ راهَـت دلِ مـن را بنِمـا
عشقِ مرا ملعَبـه ابـراز مکــن

چشم سیاهت شده شـورِ غزلـم
حرف بسی دارم و ایجـاز مکـن

بر دلِ شیـدایِ (حبیبـت) نظری
رسمِ جفـا با منِ جـان بـاز مکن

شاعر: حبیب رضائی رازلیقی

قالب غزل
وزن
مفتعلن مفتعلن مفتعلن
بحر رجز مسدس سالم

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

‫2 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا