شعر رسوم همسری – حسن مصطفایی دهنوی
« رسوم همسری »
رسوم همسری هر بشـر که در کار است
به ازدواج رسوم همیشه بازار است
اگر که چهره گلها ،لطیف و خوش رنگ است
به هر کجا که گلی هست ،بر سر خار است
گلی که همسر دل خسته اش بـیازارد
که تیغ نرم نـباشد ، بدتر از آزار است
گلی که همسر خود را چو تاج سر دارد
لجوج و کج نَـبُود ، آن درست کردار است
خوش آن گلی که جلوتر از آن طلیعه ی1 صبح
به مثل مرغ ، زِ خواب شبانه بیدار است
طریق گلشن توحید ، چنیـن گوید
که ازدواج بد و نیک ، امر ستّار است
وفا زِ هر گُل گلرخ ، بر اعتبارش نیست
از آنکه گل به یقیناً که زاده ی خار است
برادرا همین است طریق بلبل و گل
به ازدواج ، این طریقه در کار است
اگر چه فصل خزان می رسد ، ولی بلبل
از آن خزان شده ی گُل ، دلش پُـر آزار است
رسوم بلبل و گل ، همچنان زناشویی است
به شوق گل همه جا ، بلبلی گرفتار است
به غیر از این کس همسری به دست آرَد
نه همسرش بُوَد آن،بر سرش چو یک مار است
به ازدواج هر آنکس که همسری دارد
به همسرش بـشود یار و هم نگهدار است
خوشا گلی که به همسر و خانه و زندگیـَش
عفیف و پاک دل و نیکو کار است
به بزم و عیش و طرب2،هر کجا که پا بنهد
به فکر منزل و بر همسرش وفا دار است
وبال3 همسرش آن گُل که کثیف باشد
نظیف4 کار نمی باشد و پَچل5 کار است
٭٭٭
1- اول آفتاب 2- شادمانی 3- عذاب 4- پاکیزه 5- شلخته – چرک
حسن مصطفایی دهنوی