شعر و ترانهنوشته های حامد نوروزی
شعر صبح سحر – حامد نوروزی
درتنهایی خویش
رفتم به باغ گل
به زبان تو
خواندم دل
همره او شدم و به سفررفتم
ازخاک به افلاک
آب را زمزمه کردم تا صبح
صبح شد صبح سحر
برلب آینه خندیدم
ومن گمشده را
به سراپرده
گلسا بردند…