شعر دو رنگی – حسن مصطفایی دهنوی
« دو رنگی »
هر فرد بشر را نظری بر هنری هست
گر نیک تکاپو کند آن آوردش دست
هرکس هنری دارد و آن بر دیگری نیست
هر کس که ندارد ، بتوان آوردش دست
بعضی به تماشای گل و سبزه و باغند
بعضی به تماشا،کَلکش4 نی بُوَدش5 دست
این رأی مخالف به بشر بوده زِ اول
آن کیست که این نکته زِ اول بُوَدش دست
ماننـد به هم نیست ، عقاید زِ بشرها
هر کس هدفی بیند و تیری بُوَدش دست
یک رنگ و هماهنگ ، نبودن همه مردم
آن کیست که یک رنگی اول بُوَدش دست
هر رأی مخالف به بشر بوده و باشد
خلاق جهان این همه را در نظرش هست
آیا چه توان کرد در این مختلف اخلاق
هر فرد بشر شایق اخلاق خودش هست
این رأی من و توست و جنگیدن با هم
اوضاع جهان را، به همین لازمه اش هست
این رأی مخالف که من و تو به هم آریم
چون پا بفشاریم بهم ،جنگ پی اش هست
این جنگ و جدلها به همین بوده زِ اول
دانشور دانا به همین ها نظرش هست
این رأی مخالف ، همه جا بوده و باشد
شایسته همانست ،که شایق به همش هست
یکسان نَـبُوَد جمله بشر در همه کار
کس فکر کسی نیست، ولی فکر خودش هست
با دولت ایام نـشاید به در افتاد
این کشمکش اول بُد وهر روز درش هست
بازار جهان را نَـبُوَد غیر دو رنگی
این بحث دو رنگی، پدرم با پسرش هست
درخانه و بازار همه اش بحث دو رنگیست
هر زن نگری بحث همین،با شوهرش هست
صحبت چه کنی ای حسن،ازبحث دورنگی
تا حال که بوده است ، هنوزم عقبش هست
٭٭٭
4- نی – قصب – آغوش – بغل 5- باشدش