شعر و ترانهنوشته های عنایت الله ایرانمنش
شعر تو نبودی که بدانی – عنایت الله ایرانمنش (م – تکخال)
تو نبودی و بدانی که شکستم و گسستم
از گفته و ناگفته خود نیز گذشتم
گر که مفهوم نشد بر تو کلامم
به که گویم
چون هم نفسی همدم و همراه دگر باره نه جویم
انگار توبی درک مطالب زدل و دیده بریدی
بر پرده عشقی به تو دارم زجوانی
خط بطلان تو کشیدی
آن گونه که با این دل دیوانه ی من
بی سخن گفت و شنیدی
درمانده و دلخسته ترم زآنکه در این
بُرهه رمیدی
فردا تو چه دانی که برآید نفسم
یا تفسی نیست
این گفته ی من
گفته ی یک ملتمسی نیست
عنایت الله ایرانمنش (م – تکخال)
درود ها استاد
بسیار زیبا و دلنشین سروده اید
پاینده باشید