شعر وادی عبرت – حسن مصطفایی دهنوی
« وادی عبرت »
باید ره حق را نه به پا ، بلکه زِ سر رفت
تا از ره شیطان، بـتوان سوی دیگر رفت
فریاد که هر کس به ره غیر خدا بود
گم گشته ی دنیا شد و عقبی به سقر1 رفت
پیغمبر(ص) مرسل به علی(ع) گفت برادر
باید که بشر آن ره توحید ،به سر رفت
آن راه دیانت که خدا گفت و پیامبر(ص)
واجب به بشر شد ، به همان راه گذر رفت
نیکو پدری گفت: به فرزنـد نـکویـش
بـتوان پسری نیک ، به همراه پدر رفت
گفتار که قابل بُوَد و شامل معناس
از گفته ی یک فرد ،به صد فرد دیگر رفت
گـر قافله سالار بشـر ، ره نکند گُم
وامانده آن قافله ،کی رو به خطر رفت
هیهات که آن قافله سالار نمی بود
کآن قافله از راه فضاحت2،به ضرر رفت
فریاد از آن مـردم دوران تجمّل
کز بهر تجمّل ،ره دینشان به خطر رفت
با نام تجمّل3 و به معنای تکامل
صد حیف که معنا زِ همین هر دو بدر رفت
در وادی عبرت4،که فـرو می رود آدم
بیند که زِ یک نام، چه بر نسل بشر رفت
بدنام تجمّل شده شاهنـشه ایران
زآن طرز فضاحت که بر اولاد بشر رفت
داد از وُزرا ، کین غم ایّام نـخوردند
یک روزکه بگذشت،چه بد بود وبسر رفت
بر ما که از آن روز فجاهت،ضرری نیست
تقصیر از آن بود،که خود رو به ضرر رفت
دارای شعـور بشریـت کس اگـر بود
کی همره بی عقل و هر هرز نظر رفت
بـر آدمیان گرگ هوس ، چیره اگر شد
وقتی است که آن عقل زِ معیاری سر رفت
افسوس که نیکان دَم خورشید کبابنـد
گر اکثر مردم ، ره پُـر شورش و شر رفت
امروزه حسن ، دانش و بینش کند ابراز
تا راه فجاهت ، نـتوان خلق دیگر رفت
***
1- جهنم 2- رسوایی 3- زینت- آرایش 4- پند گرفتن
حسن مصطفایی دهنوی