هدف، برفراز همه چیز!
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از رازهای موفقیت همراه باشید :
«تونی هِیش جایی در کتاب «ارمغان آوردن خوشبختی» توضیح می دهد که چگونه تقسیم کار به اجزای کوچک تر، می تواند تاثیر مثبتی در افزایش بازدهی انجام آن کار داشته باشد. این مدیرعامل بزرگ تشریح می کند که چگونه داشتن هدف و نقشه رسیدن به آن می تواند زندگی افراد را متحول کند».
«هنگامی که شما در مسیر خود هدف گذاری را درست انجام دهید و بدانید دنبال چه چیزی هستید، آن زمان است که می توانید نقشه راه خود را ترسیم کنیدم» سایت keepinspirng مدتی قبل در مقاله ای به بررسی اهمیت هدف گذاری پرداخت که در آن بین بعضی قسمت های آن به شدت توجه انسان را به خود جلب می کند.
مقاله با این نقل قول از بیل کوپلند شروع می شد: «بدی بی هدف بودن این است که تو می توانی کل عمرت را بیهوده بالا و پایین بدوی. بعد آخرش به خودت می آیی و می بینی که هی! تو هیچ چیزی را به دست نیاوردی.»
بعد از آن، در قسمت های مختلف به اهمیت هدف گذاری پرداخته شده بود «هدف داشتن باعث می شود که شما به خود ایمان بیاورید» «هدف داشتن باعث می شود تا کوه ها بلند برای شما به مسیرهایی قابل عبور تبدیل شود» «هدف داشتن باعث می شود تا دقیقا بفهمید چه می خواهید.»
اهمیت بحث هدف و هدف گذاری، موضوع تازه ای نیست. پیش از این هم بارها مجلات و وب سایت های مطرح دنیا پیرامون اهمیت داشتن یک هدف اساسی و نقشه راه رسیدن به آن بحث کرده اند. در این مطلب، ما هم تصمیم گرفته ایم تا به اهمیت مقوله هدف و هنر هدف گذاری بپردازیم و قصد داریم تا سری بزنیم به زندگی «پیت کشمور»، پسری که با هدف گذاری های نبوغ آمیزش در سن 30 سالگی به یکی از مدیران صاحب نام جهانی در عرصه اینترنت تبدیل شده است.
آه آبردین، آه خاطرات ابری من!
پیت در سال 1985 بر آبردین اسکاتلند به دنیا آمد. در سال های ابتدایی کودکی او که جست و جو کنید، چیز زیادی دستگیرتان نمی شود. ظاهرا او هم مثل خیلی از ما یک کودک «کاملا معمولی» بوده است. اما اوج گرفتن او از جایی شروع می شود که برای بسیاری از ما یک شکست تمام عیار است.
هنگامی که پیت به 13 سالگی رسید، با یک بیماری جدی در ناحیه آپاندیس خود رو به رو شد و برای ماه ها نتوانست منظم به مدرسه برود و به نوعی از جمع دوستان خود جدا افتاد و در این زمان بود که وی اولین هدف گذاری بزرگ خود، یعنی کوچ کردن به اینترنت، را انجام داد! او می گوید: «من در 13 سالگی یک عمل جراحی را پشت سر گذاشته بودم که تا دلت بخواهد عوارض جانبی داشت. در نتیجه مدام یک پایم توی بیمارستان بود و یک پایم بیرون آن. در نتیجه اینترنت را به عنوان همدم خودم انتخاب کردم؛ درواقع اینترنت وسیله ای بود که می توانستم با آن از تختخوات اتاقم با دنیا ارتباط برقرار کنم. وبلاگ های مختلفی را می خواندم. با این کار می توانستم اطلاعات جدید و به روزی را به دست آورم. وقتی در اینترنت بودم، احساس می کردم دارم کاری انجام می دهم که برایم مفید است. احساس می کردم که دارم چیزی را به دست می آورم.»
بعد از چند سال وبگردی، پیت به این فکر افتاد که چرا خودش نباید سایت خبری اش را راه بیندازد؟ آیا او مجبور است که تا آخر عمر با خواندن نوشته های دیگران موی خود را سفید کند؟ اینجا بود که پیت دومین هدفش را شناسایی کرد؛ یعنی «گذاشتن تمام وقت و انرژی برای وب.»
ببخشید! پیت اینجا زندگی می کند؟
«برای شروع کسب و کار، من با یک مشکل اساسی رو به رو بودم. من در «سیلیکون ولی» (بزرگ ترین مرکز دیجیتالی جهان که بسیاری از شرکت های بزرگ در آن قرار دارند) نبودم. به جایش هزاران کیلومتر آن طرف تر در یک منطقه روستایی در حوالی آبِردین زندگی می کردم. اول کار به این قضیه به چشم یک چالش بزرگ نگاه می کردم. اما وقتی چند سال زمان گذشت، فهمیدم که چقدر این چالش برای من مفید بوده است. آن روزها شبکه های اجتماعی در حال رشد انفجاری در جهان بودند. بسیاری از کسانی که اطراف من بودند، چندان از تکنولوژی های روز سر در نمی آورند. این باعث شد من بفهمم که چقدر نیاز به آشنایی با شبکه های اجتماعی و وب سایتی که به معرفی و بررسی آن ها بپردازد زیاد است و موجب شد بعدها سایت Mashable را تاسیس کنم.»
پیت برای رسیدن به هدفش مصمم بود. در 19 سالگی برای همیشه تحصیل را کنار گذاشت و خودش را وقف سایت ماشِیبِل کرد. چند سال به همین روال گذشت تا اینکه در اواسط سال 2010 و همزمان با رشد خیره کننده شبکه های اجتماعی، پیت سومین هدف خود را تعیین کرد و آن هدف «تغییر سیاست گذاری سایت به سمت شبکه های اجتماعی»، پیت سومین هدف خود را تعیین کرد و آن هدف «تغییر سیاست گذاری سایت به سمت شبکه های اجتماعی» بود. پیت با توجه به محلی که در آن زندگی می کرد، نیاز مردم به آموختن طرز کار با این شبکه ها و دانستن اخبار و مطالب پیرامون آن را احساس کرد.
در نتیجه سریعا با کمک دوستانش دست به کار شد و سایت را در این جهت هدایت کرد. در این زمان پیت همچنان کنار خانواده اش زندگی می کرد. «من هیچ وقت احساس نکردم جایی هستم که باید باشم. برای همین هیچ وقت چندان در مورد کاری که می کنم با پدر و مادر صحبت نکردم. تا اینکه یک روز خبرنگار روزنامه Daily reporter زنگ خانه ما را زد و سراغ من را گرفت و تازه اینجا بود که والدینم متوجه شدند مشغول چه کاری هستم!»
بعد از سال 2010 بود که Mashable رشد نجومی را تجربه کرد. بعد از مدت کوتاهی پیت از اسکاتلند به آمریکا رفت و کسب و کارش را آنجا ادامه داد. ماه ها پشت سر هم گذشت و هر ماه نیز به تعداد بازدیدکنندگان سایت ماشیبل افزوده شد. بازدیدکنندگانی که باعث شدند سایت ماشیبل میلیون ها دلار ارزش اعتباری کسب کند.
در حال حاضر هم Mashable میلیون ها بازدیدکننده از سراسر جهان داشته و دو دفتر در «نیویورک» و «سانفرانسیسکو» دارد.
پیت کشمور، پسری بود که هدف هایش را خوب انتخاب می کرد و برای رسیدن به آن ها هم خوب نقشه می کشید. هدف گذاری های او و نحوه انتخاب مسیرش و تغییر آن، موضوعی است که امروز سرمشق بسیاری از کسانی است که رویای «کشمور» شدن را در سر می پرورانند.
هایلات هایی از زندگی کشمور
«پیت کشمور» به واسطه شیوه خاص و نوع مدیریتش بارها مورد توجه رسانه های مختلف قرار گرفته است و آن ها از زوایای مختلف سعی کرده اند تا نکات مختلف زندگی او را زیر ذره بین قرار دهند. در این بین شاید یکی از جذاب ترین مطالب، مقاله «تری اوانز» در مورد او باشد که در وب سایت entrepreneur انتشار پیدا کرد. اوانز در این مقاله گزیده ای از حرف های الهام بخش یا به اصطلاح «هایلات های» سخنان او را مورد بررسی قرار داده بود که چند مورد از آن ها را در ادامه ملاحظه می کنید:
بزرگ ترین درسی که گرفتم، اجرا کردن است! اجرا کردن یک ایده تعیین می کند آیا شرکت شما موفق خواهدشد یا نه. افراد بسیاری در سراسر جهان هستند که ایده های خوبی دارند و می خواهند جهان را با ایده هایشان تصرف کنند. اما واقعا کدام یک از آن ها موفق می شوند؟ توانایی اجراکردن ایده ها نکته بسیار تعیین کننده ای است.
وفاداری! این موضوع امروزه به طرز شگفت انگیزی اهمیت دارد. وفاداری عاملی است که باعث پایداری شرکت ما شده و به واسطه آن احساس می کنیم می توانیم هر کاری در شرکت انجام دهیم. این به واسطه رابطه ای است که با مردم برقرار کردیم و می دانیم که آن ها همیشه همراه ما خواهند بود.
به عنوان یک رئیس باید بگویم یکی از بزرگ ترین چالش های رئیس بودن، پیدا کردن حوزه علاقه و اشتیاق افراد است. شما باید بدانید که هر یک از زیردستانتان بیشتر به چه حوزه ای علاقه دارند و سپس لازم است آن ها را به آن سمت هدایت کنید. بگذارید در این مسیر خودشان راهنمای خودشان باشند. قطعا نمی توانید انتظار داشته باشید که کارمندانتان با نهایت بازدهی کار برای شما انجام دهند. اگر شما بخواهید به جای آن ها تصمیم بگیرید.
از خلاقیت خودتان دفاع کنید. اگر بخواهید موضع انفعالی بگیرید و اجازه دهید دیگران شما را به هر سمت و سویی که می خواهندبکشند، قطعا باید انرژی و زمان زیادی را صرف کنید تا خود را با شرایط مورد نظر آن ها وقف دهید. اگر انسان اخلاقی هستید، باید به توانایی های خودتان ایمان داشته باشید و از خلاقیت خود دفاع کنید. اگر انسان خلاقی هستید، به فضایی احتیاج دارید که بتوانید در آن هر روز چیز جدید را پرورش دهید و درست کنید. این، لازمه خلاقیت است.
منبع:
http://www.bartarinha.ir/fa/news/258700/هدف-برفراز-همه-چیز