غلبه بر افسردگی، چگونه یک مدیر را قویتر کرد؟
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از رازهای موفقیت همراه باشید :
روزنامه دنیای اقتصاد – ترجمه از مریم رضایی: من دچار بیماری افسردگی بالینی هستم. افسردگی نبرد زندگی من و رازی بزرگ در آن بوده است. هیچ زمانی را نمیشناسم که در این شرایط نگذرانده باشم. مدتها تلاش کردم آن را از همه پنهان کنم. ظاهرا تنها گزینه موجود در جهان این است که افراد افسرده نالان و نامرتب و ناامید از زندگی به نظر میرسند، نه مدیرانی موفق، پیروز و الهامبخش. سالها پیش این موضوع باعث شد این باور در من ایجاد شود که: من قوی نیستم، من افسردگی دارم، من ضعیف هستم.
خوشبختانه، حالا دیگر این شعار را دنبال نمیکنم و در نهایت یاد گرفتم به خودم بگویم: «چه کسی اهمیت میدهد که مغز من در انتقال هورمون سروتونین سخت عمل میکند؟» وقتی یاد گرفتم به جای جنگیدن، با شرایطی که دارم کنار بیایم، توانستم به مدیر اثرگذارتری تبدیل شوم. چند دلیل این موضوع را در ادامه ذکر میکنم.
در تکرار مداوم عالی هستم
درمان افسردگی بسیار پیچیده است و آزمون و خطاهای متعددی دارد. هیچ دو موردی در این بیماری مثل هم نیستند. در این مسیر یاد میگیرید که تسلیم نشوید، بلکه گزینههای درمانی متعددی را امتحان کنید. برخی از این گزینهها موثر واقع میشوند و برخی نه و کشف اینکه چگونه باید به نتیجه رسید، فرآیندی واقعا ناامیدکننده است.
قدرت در ادراک است
وقتی سنم خیلی کم بود که بتوانم شرایطم را درک کنم، یاد گرفتم فراست بالایی داشته باشم. دوست نداشتم بیش از این نگران خودم باشم، بنابراین سعی کردم آگاهی بیشتری نسبت به اطرافم به دست آورم و یاد گرفتم چطور دیگران را تفسیر کنم و زبان بدنشان را بفهمم.
با همه توان و از درون گوش دادن
خندیدن بسیار مهم است
نسبت به انتقاد، موضع تدافعی کمتری دارم
وقتی با افسردگی میجنگید، خوشبینی خیلی کم است. اما زمانهایی بوده که همین کمبود نسبی خوشبینی به کارم کمک کرده است. وقتی همه توانتان را برای یک محصول میگذارید، کاملا به این اطمینان میرسید که برای هر کسی کاربرد خواهد داشت و کمتر احتمال میدهید که این محصول دچار نقصها یا مشکلاتی شود. اما نگاه کمتر خوشبینانه من باعث میشود هیچگاه اینطور فکر نکنم. بهعنوان مثال، وقتی یک مشتری به ما میگوید دستگاه رابطمان قدیمی شده یا طراحی محصول کاربرپسند نیست، این نظرات را با تندخویی و عکسالعمل تدافعی جواب نمیدهم. میپذیرم که ممکن است حق با آنها باشد و در نتیجه بررسی عمیقتری انجام میدهم تا راه حل مشکل را پیدا کنم.
کار کردن در حوزه طراحی با محوریت انسان باعث شده یاد بگیرم واکنشهای ما به سختیها، دردهای ناشی از تجربیات شخصی و توانایی عبور از ناراحتیها، باعث شده تجربیات کاربر زیبایی ایجاد کنیم. بنابراین، بهعنوان مدیر نباید تیمهایمان را با تجربیات شخصی هدایت کنیم که الهامبخش آنها برای طراحی شرایط انسانی شویم.افسردگی و بیماریهای روحی اگر به درستی مورد توجه و درمان قرار نگیرند، میتوانند فلجکننده باشند. اما در ضمن میتوانند منابع بالقوه خلاقیت و قدرت هم باشند.
احساس خوشبختی میکنم که برچسب بیماری روحی در زندگیام به تدریج کمرنگ شده است. این موضوع به من جرات میدهد قدمی رو به جلو بردارم و دیگران را هم به کارهایی که خودم کردم تشویق کنم. اما کارم تمام نشده است. از آنجا که مدیرانی که با چنین شرایطی زندگی گذراندهاند همواره «ضعیف» توصیف شدهاند، باید داستانهایی همچون داستان من تکرار شوند تا نظر دیگران تغییر کند. بیایید نشان دهیم که آسیبپذیری به برقراری ارتباط منجر میشود و ارتباط محرک انتقال فکر و انتقال فکر محرک نوآوری است.
امیدواریم از این مطلب بهره کافی برده باشید ، مجله چه نیوز بهترینها را برای شما آرزو دارد ، با ما در تازه ترین رازهای موفقیت همراه باشید.