شعر و ترانهنوشته های حسن مصطفایی دهنوی
شعر بنده ی من – حسن مصطفایی دهنوی
« بنده ی من »
ای بنده ی من، بر تو نمودم کمکم را
تحمیل نکردم ، به تو ضرب کُتکم را
این نکته خودت ، پیش خود در نظر آور
طاقت نَـبُوَد ، ضربه ی چوب و فلکم را
ای بنده ی من،این سرت از دام برون نیست
نـتوان نگری دام و طناب مُحکمم را
باز آی به خدای ، تشکر تو نکردی
یک عمر که مصرف بنمودی نمکم را
ای بنده نـشاید که تو با من بـستیزی
نـتوان نگری ضربه ی دست مَلکم را
آزاد نـمودی خودت از بند اسارت
باید بـچِشی قهـر عذاب و دَرَکم1 را
دوران فلک را نـشناسی و نـبینی
بیهوده بـبینی تو مدار فلکم را
ای آدمیان از چه رهی در کَلَک2 هستید
با حیله نـبینی تو رموز و کلکم را
٭٭٭
1- آخرین طبقه جهنم 2- حقه – نیرنگ