شعر و ترانهنوشته های رسول چهارمحالی

شعر یار خود – حسن مصطفایی دهنوی

« یار خود »
من از دشمن نمی ترسم،هزاران دشمن اَر2 دارم
به تنها گرم پیکارم ، خودم بر دوست بسپارم
سری با جان و تن دارم ،به راه دوست بسپارم
که دوست مهربانی ،بهتر از جان و سری دارم
سر و جانم فدای دوست ،من تحفه3 همین دارم
که هر چیزم که با قدرس،به راه دوست بسپارم
من ازدشمن نمی ترسم،اگرآن دوست خود دارم
به تنهایی به صد دشمن ، مداماً گرم پیکارم
مـرا با مردم دنیـا ، نـباشد حاجـت و کاری
به حمد الله که حاجتهای خود ، از خدا دارم
وفـا و مهربانـی را نـدیدم ، من از این مردم
وفـا و مهربانـی را ، زِ دوست خود طمع دارم
مـرا با مردم گمره ،نــباشد حاجت وکاری
چرا این مردم از اول ، شکستن قدر هر کارم
وفا کردم بر این مردم ،جفا دیدم من از مردم
زِ دسـت مردم دوران ، مدامـاً غـرق آزارم
وفا ناید از این مردم ،تبهکارند و سنگین دل
نمی خواهم من از مردم ،امیدی از خدا دارم
خدا را یار خود داند حسن از بهر هر کاری
که هر کاری بدست آرَم ، خدایم می بُوَد یارم
٭٭٭
2- اگر 3- هدیه
حسن مصطفایی دهنوی

امتیاز شما به این مطلب
تبلیغات

مطالب پیشنهادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا