شعر و ترانهنوشته های حامد نوروزی

شعر شور و شوق – حامد نوروزی

شور و شوقی در دلم آمد بروز
گفته ام یارب دلم افتاد سوز
گفت آنجا تو چه دیدی ای رفیق
گفتمش آن ساق سیمین یار شیرین در کُجور
گفت ما شاهیم ، هر کس راه ندیم
گفتمش مشتاق و حیران هاتفی بردم بزور
سالیان هستیم به شوق آن نگار
این چنین خالی چه گشتیم از غرور

حامد نوروزی

پرده آماده دارکوب

مطالب پیشنهادی

دکمه بازگشت به بالا